Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-29931818420160220Comparison of the effect of letrozole versus cabergoline for prevention of ovarian hyperstimulation syndrome (OHSS) in patients under ovulation induction treatments and IVF cyclesمقایسه اثر لتروزول با کابرگولین در پیشگیری از سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در بیماران تحت درمان با داروهای محرک تخمکگذاری و سیکلهای IVF18672710.22038/ijogi.2017.6727FAنیره خادم غائبیاستاد گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.ملیحه امیریاندانشیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.بهرام زرمهریاستادیار گروه طب اورژانس، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران0000-0002-8687-1821هدی ذبیحیدستیار تخصصی زنان و زایمان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.Journal Article20161116Introduction: The effectiveness of letrozole and cabergoline for treatment of ovarian hyperstimulation syndrome (OHSS) has been evaluated and proved separately in previous studies, but there is no study to compare the effectiveness of these two drugs, therefore, this study was performed with aim to compare the effect of letrozole versus cabergoline for prevention of ovarian hyperstimulation syndrome (OHSS) in patients under ovulation induction treatments and IVF cycles. <br />Methods: This randomized, double-blind clinical trial was performed on 60 patients with complain of infertility who referred to Milad infertility center in Mashhad from April 2014 to July 2015 and were treated with ovulation induction drugs and developed the first sign and symptoms of ovarian hyperstimulation syndrome (OHSS). By randomized block method, the patients were divided into cabergoline and letrozole groups. Then, the researcher administered 5 mg letrozole to the patients of letrozole group after pick up for two weeks. Similarly, the researcher administered 0.5 mg cabergoline to the patients of cabergoline group from the day of pick up for 8 days. Then, the patients were weekly evaluated for 4 weeks in terms of any development in signs and symptoms of OHSS. Data was analyzed by SPSS software (version 11.5) and Chi-square, independent-t, and reapeted measures tests. PResults: There was no significant difference between two groups in terms of type of infertility (primary or secondary) (P=0.562), history of polycystic ovarian syndrome (P=0.584) and history of ovarian hyperstimulation syndrome (P=1.000). Among 60 patients, 25 (42%) had no need to hospitalization and were treated as outpatient, but 35 (58%) were hospitalized for 1 to 8 days during the study. There was no significant difference between two groups in terms of duration of hospitalization (P=1.000), Additionally in terms of clinical improvement during weekly follow-up (P=1.000). <br />Conclusion: Letrozole has similar effect as cabergoline for prevention of ovarian hyperstimulation syndrome (OHSS).مقدمه: اثربخشی دو داروی کابرگولین و لتروزول در درمان سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در مطالعات جداگانه در گذشته بررسی و تأیید شده است، ولی مطالعه ای که این دو دارو را با یکدیگر مقایسه کند صورت نگرفته است، لذا مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثر لتروزول با کابرگولین در پیشگیری از سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در بیماران تحت درمان با داروهای محرک تخمکگذاری و سیکلهای IVF انجام شد. <br />روش کار: این کارآزمایی بالینی تصادفی شده دو سوکور، از فروردین ماه 1393 تا مهر ماه 1394 بر روی 60 بیماری که با شکایت ناباروری به مرکز ناباروری میلاد مشهد مراجعه و تحت درمان با داروهای محرک تخمکگذاری قرار گرفته و اولین علائم سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در آنها بروز کرده بود، انجام شد. بیماران به روش بلوک تصادفی به دو گروه دریافتکننده کابرگولین و دریافتکننده لتروزول تقسیم شدند. به گروه اول 5 میلیگرم لتروزول بعد از تخمک کشی به مدت 2 هفته توسط خود محقق تجویز شد. به طریق مشابه به گروه دیگر، داروی کابرگولین به میزان 5/0 میلیگرم در روز از روز تخمک کشی به مدت 8 روز توسط خود محقق داده شد. سپس بیماران به صورت هفتگی به مدت 4 هفته بعد از درمان از لحاظ پیشرفت علائم سندرم تحریک بیش از حد تخمدان ارزیابی شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 5/11) و آزمون های کای دو، آزمون تی مستقل و آزمون اندازه های تکراریانجام شد. میزان pکمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. <br />یافته ها: بیماران دو گروه از لحاظ نوع ناباروری (اولیه یا ثانویه) (562/0=p)، سابقه سندرم تخمدان پلی کیستیک (584/0=p) و سابقه سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (000/1=p) با یکدیگر تفاوت معنی داری نداشتند. از 60 بیمار مورد مطالعه، 25 بیمار (42%) در طول بررسی نیاز به بستری پیدا نکردند و به صورت سرپایی درمان شدند، ولی 35 بیمار (58%) باقی مانده بین 1 تا 8 روز بستری شدند. بین بیماران دو گروه تفاوت معنیداری از نظر مدت بستری در بیمارستان (000/1=p) و همچنین از لحاظ بهبود بالینی در طی پیگیری های هفتگی مشاهده نشد (000/1=p). <br />نتیجه گیری: لتروزول اثر بالینی مشابهی با کابرگولین در پیشگیری از سندرم تحریک بیش از حد تخمدان دارد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-29931818420160220Comparison of the effects of acupressure and touch on the headache caused by spinal anesthesia after cesarean sectionمقایسه تأثیر طب فشاری و لمس بر سردردهای ناشی از بی حسی اسپاینال پس از سزارین919672810.22038/ijogi.2017.6728FAالیس خاچیاناستادیار گروه پرستاری داخلی جراحی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران.کیارش ساعتچیپزشک طب سوزنی، انجمن علمی طب سوزنی ایران، تهران، ایران.شهرزاد آقاعمواستادیار مرکز تحقیقات خونریزیهای غیرطبیعی رحم، دانشگاه علوم پزشکی سمنان، سمنان، ایران.0000-0002-2032-1042حمید حقانیمربی گروه آمار، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران.مائده توردهدانشجوی کارشناسی ارشد پرستاری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، ایران.Journal Article20170112Introduction: Post-Dural puncture headache (PDPH) is one of the common complications of spinal anesthesia, especially after cesarean section. It is better to treat this headache by non-pharmaceutical methods. One of the non-pharmaceutical pain control methods is the use of acupressure. But so far, its impact on headache after spinal anesthesia has not been studied. Therefore, this study was performed with aim to evaluate the effect of acupressure and touch on headache caused by spinal anesthesia after cesarean section. <br />Methods: This randomized clinical trial with control group was conducted on 90 patients who underwent cesarean section by spinal anesthesia in Semnan Amir AlMomenin (A) Hospital in 2015. These patients were randomly divided into acupressure, touch and control groups. Pain severity was measured by Visual Analog Scale (VAS). Then, changes of pain severity pre and post intervention was measured and recorded. Data was analyzed by SPSS software (version 16) and Pearson and Spearman correlation coefficient tests, Kruskal-Wallis test, ANOVA and paired t-test. PResults: The mean of pre-intervention PDHP scores in the control, touch and acupressure groups were 4.43±1.47, 4.48±1.65 and 4.73±1.72, respectively that no statistically significant difference was observed between three groups in terms of mean of pre-intervention PDHP scores (P˃0.05). After the intervention, there was a statistically significant decrease in mean pain score in acupressure and touch groups in comparison with control group (P˂0.001). Also, after intervention, there was a statistically significant decrease in mean of headache scores in the acupressure group compared with touch group (P˂0.001). <br />Conclusion: Comparing with touch, acupressure was more effective for headache-relieving after spinal anesthesia in women undergoing cesarean section. Therefore, it is suggested that acupressure along with other conventional treatments be used to control and treat such headachesمقدمه: سردرد پس از سوراخ شدن سخت شامه یکی از مشکلات شایع بیحسی نخاعی به ویژه در زنان تحت عمل جراحی سزارین است. بهتر است برای درمان اینگونه سردردها از روشهای غیر دارویی استفاده شود. یکی از روشهای کنترل غیر دارویی درد، استفاده از طبفشاری است، اما تاکنون تأثیر آن بر سردردهای پس از بیحسی اسپاینال بررسی نشده است. لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر طبفشاری و لمس بر سردردهای ناشی از بیحسی اسپاینال در زنان تحت سزارین انجام شد. <br />روش کار: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده با گروه کنترل در سال 1394 بر روی 90 نفر از زنانی که برای بیحس کردن آنها جهت عمل سزارین از روش بیحسی نخاعی نوع اسپاینال استفاده شده بود، در بیمارستان امیرالمومنین (ع) سمنان انجام شد. بیماران به طور تصادفی به گروههای طبفشاری، لمس و کنترل تقسیم شدند. شدت درد با استفاده از مقیاس اندازهگیری بصری شدت درد سنجیده شد. سپس تغییرات شدت درد قبل و بعد از مداخله اندازهگیری و ثبت گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون و اسپیرمن، کروسکالوالیس، تی زوجی و آنووا انجام شد. میزان p کمتر از 01/0 معنیدار در نظر گرفته شد. <br />یافتهها: میانگین نمره سردرد پس از بیحسی نخاعی قبل از مداخله در گروه کنترل 47/1±43/4، در گروه لمس 65/1±48/4 و در گروه طب فشاری 72/1±73/4 بود که تفاوت آماری معنیداری بین میانگین نمرات سردرد سه گروه مشاهده نشد (05/0<p).پس از مداخله، میانگین نمرات سردرد در گروه طبفشاری و لمس نسبت به گروه کنترل به طور معنیداری کاهش یافت (001/0>p). همچنین پس از مداخله، میانگین نمرات سردرد گروه طبفشاری در مقایسه با گروه لمس به طور معنیداری کاهش یافت (001/0>p). <br />نتیجهگیری: طبفشاری در مقایسه با لمس، تأثیر بیشتری در کاهش شدت سردرد ناشی از بیحسی اسپاینال در زنان تحت عمل جراحی سزارین دارد. بنابراین پیشنهاد میشود از طبفشاری در کنار سایر درمانهای مرسوم جهت کنترل و درمان اینگونه سردردها استفاده شود.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-29931818420160220Evaluation of knowledge, attitude and performance of high school girls about osteoporosis in 2011بررسی آگاهی، نگرش و عملکرد دانش آموزان دختر دبیرستانی در رابطه با استئوپروز در سال 13902028673410.22038/ijogi.2016.6734FAصدیقه افراسیابیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.رقیه گشمردکارشناس ارشد پرستاری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.فاطمه مالچیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.زینب ربیعیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.راضیه باقرزادهدانشجوی دکترای بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.اعظم حسین نژادکارشناس ارشد پرستاری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.نیلوفر معتمددانشیار گروه پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.منیرالسادات میرزادهدستیار گروه پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، بوشهر، ایران.Journal Article20160113Introduction: Osteoporosis is a common problem in health systems and in fact, it is a hidden epidemic. Only the early diagnosis can prevent its complications. Therefore, this study was performed with aim to evaluate knowledge, attitude and performance of high school girls about osteoporosis. <br />Methods: This cross-sectional study was performed on 715 adolescent female students who were educating in six high schools of Boushehr. Data were collected through a questionnaire which included 52 questions about demographic information, knowledge, attitude and performance of adolescent regarding osteoporosis risk factors (physical activity, nutrition, and smoking). Data were analyzed using SPSS software (version 16) and chi-square test. PResults: 621 students (86.9 %) had desirable and 94 (31.1%) had moderate knowledge regarding Osteoporosisrisk factors. 662 of participants (92.6%) had desirable and 53 (7.4%) had moderate attitude and none of them had poor attitude about the factors effective on osteoporosis. In terms of physical performance, 2 students (0.3%) haddesirable, 143 (20%) moderate, and 570 (79.7%) had poor physical activity. There was no significant relation between knowledge and performance (P=0.18) and also between attitude and physical activity (P=0.42). <br />Conclusion: The girls who participated inthis study had desirable knowledge and attitude regarding osteoporosis, but most of them had poor performance in terms of physical activity. It is suggested that parents and managers design appropriate program to increase physical activity ofadolescents.مقدمه: استئوپروز یک مشکل شایع در نظام های بهداشتی می باشد و در واقع می توان گفت به صورت اپیدمی پنهان می باشد و تنها با تشخیص زودرس می توان از عوارض آن پیشگیری کرد. لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی آگاهی، نگرش و عملکرد دانش آموزان دختر دبیرستانی در رابطه با استئوپروز انجام شد. <br />روش کار: این مطالعه مقطعی در سال 1390 بر روی 715 دختر نوجوان دبیرستانی که در 6 دبیرستان شهر بوشهر مشغول به تحصیل بودند، انجام شد. جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه ای که حاوی 52 سؤال مربوط به مشخصات فردی، آگاهی، نگرش و عملکرد نوجوان در رابطه با عوامل خطر پوکی استخوان (فعالیت فیزیکی، تغذیه و سیگار کشیدن) بود، انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS(نسخه 16) و آزمون های کای اسکوئر و کای دو انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد. <br />یافته ها: 621 نفر (9/86%) از دانش آموزان آگاهی مطلوب و 94 نفر (1/31%) آگاهی متوسطی در رابطه با عوامل خطر پوکی استخوان داشتند. نگرش افراد مورد مطالعه در 662 نفر (6/92%) مناسب و در 53 نفر (4/7%) متوسط بود و هیچ کدام از آنها نگرش ضعیف در رابطه با عوامل تأثیرگذار بر ابتلاء به پوکی استخوان نداشتند. از لحاظ عملکرد فیزیکی 2 نفر (3/0%) از دانش آموزان فعالیت فیزیکی مطلوب، 143 نفر (20%) فعالیت فیزیکی متوسط و 570 نفر (7/79%) دارای فعالیت فیزیکی ضعیف بودند. بین آگاهی و عملکرد افراد (18/0=p) و همچنین بین سطح نگرش و عملکرد افراد ارتباط آماری معنی داری وجود نداشت (42/0=p). <br />نتیجه گیری: جامعه دختران نوجوان شرکتکننده در این مطالعه دارای آگاهی و نگرش مطلوبی در خصوص استئوپروز بودند، ولی اکثر دانش آموزان عملکرد ضعیفی از لحاظ فعالیت فیزیکی داشتند، پیشنهاد می شود برنامه ریزی مناسب از سوی والدین و مسئولین جهت افزایش فعالیت فیزیکی نوجوانان صورت گیرد.