Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Presence of Human Papilloma Virus Sequences in Breast Cancer Tissues and Association with Histopathological Featuresوجود عفونت ویروس پاپیلومای انسانی دربافتهای سرطانی پستان وارتباط آن با شاخص های بالینی14588910.22038/ijogi.2009.5889FAقدسیه سیدی علوی– استاد زنان ومامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاهعلوم پزشکی مشهد، مشهد، ایراننوریه شریفی- دانشیارپاتولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.علی صادقیان– دانشیار میکروبیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.حسن جباریدستیار تخصصی پاتولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایرانمریم بحرینیدانشجوی پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.حسن باقریمیکروبیولوژیست، دانشکده پزشکی، دانشگاهعلوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.Journal Article20151124Introduction: Several studies confirmed oncogenic roles of viral agent in Development of breast cancer. Human papilloma viruses especially high risk types (16, 18), are demonstrated in epithelial malignancy of genital and extra genital organs. This study was done to examine the presence of high and Low risk groups of human papiloma virus (HPV) in breast cancer tissues and their correlation with histopathological characteristics.
Methods: Fifty specimens of breast cancer tissues and 29 samples of non-malignant breast tissues were studied for the presence of DNA of HPV of the low risk groups(1,6) and high risk groups(16,18) by polymerase chain reaction (PCR) with HPV consensus primers .
Results: Papilloma virus DNA was detected in 24 (48%) samples of breast carcinoma that 26% of them harbored high-risk DNA sequences of HPV in their tumors (13 patients) and 8 patients (%16) had low risk HPV infection .Three breast cancer tissues were doubly infected by high and low risk HPV (6%). All of none malignant mammary tissues were free of HPV infection (high and Low risk). In this study, there was no correlation between the presence of DNA of HPV and prognostic factors of breast cancer such as age (P=0.448), axillary lymphadenopathy (P=0.749), histopathologic grade of tumor (P=0.946), tumor size (P=0.946) and laterality of the tumor.
Conclusion: The presence of high and low risk DNA sequences of HPV in the breast cancer tissues was verified in this study and a probability association in the acceleration and development of breast malignancy were confirmed.مقدمه: گزارشات متعددی نقش عوامل ویرال را در بروز و تکامل سرطان پستان نشان می دهد ویروس پاپیلومای انسانی به خصوص
انواع سرطانزای آن همراه با بدخیمی های اپی تلیال سیستم دستگاه تناسلی و خارج از آن دیده می شود. این مطالعه به منظور بررسی
وجود عفونت ویروس پاپیلومای انسانی (HPV) با خطر بدخیمی پایین و بالا در نمونه های بیماران مبتلا به سرطان پستان و ارتباط آن
با جنبه های بالینی انجام شده است.
روش کار: در این مطالعه 50 مورد بافت سرطانی پستان و 29 مورد بافت پستانی بدون ضایعه بدخیم، به منظور تشخیص DNA
ویروس پاپیلومای انسانی با خطر بدخیمی بالا 16 و 18و خطر بدخیمی پائین 6 و 1 با استفاده از روش ملکولی PCR با آغازگرهای
انتخابی ویروس پاپیلومای انسانی بررسی شده است.
نتایج: DNA ویروس پاپیلوما در 24 مورد (48%) از نمونه های کارسینوم پستان مشخص شد که از این تعداد 13 مورد (26%) مربوط
به عفونت پاپیلومای انسانی با خطربدخیمی بالا و 8 مورد (16%) در ارتباط با ویروس پاپیلومای انسانی با خطر بدخیمی پائین می باشند.
سه نمونه (6%) از بافت های سرطانی پستان دارای هر دو نوع ویروس پاپیلومای انسانی با ریسک بدخیمی بالاو پائین بودند. دراین
مطالعه ارتباطی بین حضور عفونت ویروس پاپیلومای انسانی در سرطان پستان و فاکتورهای پیش آگهی بیماران شامل سن
(P=0/448)، میزان درگیری غدد لنفاوی زیربغلی (P=0/749)، درجه آسیب شناسی بافتی تومور، اندازه تومور (P =0/946) و سمت
ابتلا پستان دیده نشد و همهبافتهای غیرسرطانی پستان ازنظروجود عفونت ویروس پاپیلومای انسانی منفی بودند.
نتیجه گیری: در این مطالعه حضور DNA عفونت ویروس پاپیلومای انسانی در بافت های سرطانی پستان مشخص شد و نقش
ارتباط احتمالی عفونت ویروس پاپیلومای انسانی دربروز وتکامل بدخیمی های پستان مورد تائید قرارگرفتMashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622The evaluation of Pubovaginal Fascial Sling in Stress Urinary Incontinence in 30 Patientsبررسی نتایج عمل تعلیق گردن مثانه با فاسیا در بیماران مبتلا به بی اختیاری استرسی ادرار513589010.22038/ijogi.2009.5890FAناهید مستقلاستادیار گروه زنان و مامائی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.سهیلا پیروارولوژیست، بیمارستان مهدیه، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.شادی محمدیدستیار زنان و مامائی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایرانآذر زمانیپزشک عمومی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایرانJournal Article20151124Introduction: Urinary incontinence is a very common symptom that adversely affects the quality of life of millions of people over worldwide. Pubovaginal fascial sling (P.F.S) is one of the effective surgical methods in treatment of urinary stress incontinence. The aim of this study was to determine the cure rate, improvement and failure rate in patients who underwent P.F.S. within 3 years.
Methods: In a descriptive-analytic study 30 patients with urinary stress incontinence who had P.F.S. surgery were studied. Results of all surgeries data were analyzed with SPSS Version 11.
Results: The Mean age was 43.9±8.4 years. Patients who sufferings from mixed urinary incontinence were 53.3% and the 46.7% had pure urinary stress incontinence. The mean follow up period was 22.3±9.4 months and 73.3 % were cured. Improvement was seen in 13.3% and in 13.3% surgery had failed. Cure rate in pure urinary stress incontinence was 100% and in mixed urinary incontinence was 50% (P=0.008). In addition, there was no significant difference between cure rate and duration of symptoms, vaginal delivery number, combination of operations, and age (P>0.05) but pelvic disorders (cystocele, rectocele) had significant correlation with cure rate (P=0.04). In our patients 83.3% were satisfied while 6.7% were partially satisfied and 10% were unsatisfied. Early complications were seen in 33.3% and late complications were seen in 26.7%. Vaginal bleeding was the most common early complication and the recurrence of urinary incontinence was the most common late complication.
Conclusion: Pubovaginal fascial slingis an effective and safe method with long standing results in urinary stress incontinence especially in pure stress urinary incontinence.مقدمه: بی اختیاری ادراری از علائم بسیار شایعی است که بر کیفیت زندگی میلیونها نفر در جهان تاثیری نامطلوب دارد. تعلیق
گردن مثانه با نواری ازفاسیا (PFS) به عنوان یک روش جراحی موثر در درمان بی اختیاری استرسی ادرار بکار می رود. هدف از
این مطالعه بررسی و تعیین میزان بهبودی کامل ، بهبود نسبی و شکست عمل جراحی تعلیق گردن مثانه با نواری از فاسیا در بیماران
طی 3 سال می باشد.
روش کار: در این مطالعه مقطعی- توصیفی تحلیلی پرونده 30 بیمار مبتلا به بی اختیاری استرسی ادراری که تحت عمل تعلیق
گردن مثانه با نواری از فاسیا قرار گرفتند، نتایج عمل جراحی بررسی و اطلاعات بدست آمده توسط نرم افزار SPSS نسخه 11
مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
نتایج : متوسط سن بیماران 43/9 ± 8/4 سال بود که 53/3% آنان مبتلا به بی اختیاری مختلط ادراری و 46/7% آنان مبتلا به بی
اختیاری استرسی خالص ادراری بودند. مدت زمان پیگیری22/3 ±9 /4 ماه بود. 73/3% بهبودی کامل یافته، 13/3% بهبودی نسبی
داشته و در 13/3% عمل با شکست مواجه شد. میزان بهبودی کامل در بی اختیاری استرسی خالص ادراری 100% بود در حالیکه در
نوع بی اختیاری مختلط ادراری 50% بود (P=0/008). همچنین میزان بهبودی کامل با مدت زمان وجود علائم، تعداد زایمان طبیعی،
ترکیب اعمال جراحی انجام شده و سن ارتباط معنی دار نداشت (P>0/05)، اما اختلالات لگنی همراه (سیستوسل و رکتوسل) با
میزان بهبودی کامل ارتباط معنی داری داشت (P=0/04).از بیماران 3ا/83% بارضایت کامل، 6/7% رضایت نسبی و 10% عدم رضایت
داشتند. عوارض کوتاه مدت در 33/3% و عوارض دراز مدت در 26/7% دیده شد. شایعترین عارضه زود هنگام، خونریزی واژینال و
شایعترین عارضه تاخیری عود علائم بود.
نتیجه گیری : تعلیق گردن مثانه با نواری از فاسیا روش موثر با حداقل عوارض و نتایج پایدار در بیماران مبتلا به بی اختیاری
استرسی ادراری به ویژه درنوع بی اختیاری استرسی خالص ادراری می باشد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Epidemiology of Premenstrual Syndrome (PMS) in Students of Mashhad University of Medical Sciencesبررسی همه گیرشناسی سندرم قبل از قاعدگی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد1522589110.22038/ijogi.2009.5891FAعلی طلاییاستادیار روان پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایرانمحمدرضا فیاضی بردباردانشیار روان پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایرانافشین نصیراییدستیار روان پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.مهشید پهلوانیدستیار روان پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.سلمه دادگر- دستیار زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران0000-0001-6355-0622علی اکبر ثمریمربی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی کاشمر،کاشمر، ایران.Journal Article20151124Introduction:Since premenstrual syndrome (PMS) is a frequent disorder of women that interferes in their functions and different frequencies of PMS have been reported in literature and higher rates of it in college students, we decided to study its epidemiology in students of Mashhad University of Medical Sciences (MUMS).
Methods and Material: In this descriptive study, 210 female students of MUMS filled the demographic (including age, marriage status and level and field of study) and PMS questionnaire .The results were analyzed by chi square and independent T test.
Result: One hundred and one students fulfilled the criteria of PMS (48.1%). Mean age of participants was 22.45 years. PMS were seen in 47.9% of singles and 48.8% of married students. The highest and lowest rates of PMS were seen in associate and bachelor students, respectively (66.7% and 41.4%). Also PMS was seen in laboratory sciences students most frequently. (66.9%) and 54.9% of medical students fulfilled the PMS criteria. The most frequent reported symptoms of PMS were “significant anxiety and tension” (45.7%).
Sex, marital status and level of study were not correlated to symptoms of PMS significantly (P>0.05) but there were statistically significant differences of rates of PMS in different fields of study (P=0.006).
Conclusion: PMS is prevalent among MUMS students. Lack of a national questionnaire seems to cause reports of different prevalence’s of PMS in Iran.مقدمه: از آن جا که سندرم قبل از قاعدگی (PMS) جزو اختلالات شایع بوده، بر هیجانات و عملکرد زنان تاثیر منفی زیادی داردو با توجه به میزان
متفاوت شیوع آن در گزارشات و شیوع بالاتر آن در دانشجویان، این مطالعه با هدف بررسی همه گیرشناسی آن در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شد.
روش کار: در این مطالعه توصیفی بین 210 دانشجوی دختر دانشگاه علوم پزشکی مشهد، پرسشنامه ای شامل اطلاعات فردی (سن، وضعیت تاهل، رشته ی تحصیلی و مقطع تحصیلی) و علائم سندرم قبل از قاعدگی را تکمیل نمودند. نتایج با استفاده از آزمون های آماری کای دو و تی تست مورد تجزیه و تحلیل و پردازش قرار گرفتند.
نتایج: 101 نفر (1/48%) از دانشجویان طبق تعریف، ملاکهای سندرم قبل از قاعدگی را دارا بودند. میانگین سنی آنها 45/22 سال بود. 9/47% از مجردین و 8/48% از متاهلین نیز مبتلا به سندرم قبل از قاعدگی بودند. بیشترین و کمترین میزان شیوع سندرم قبل از قاعدگی در مقطع کاردانی (7/66%) و کارشناسی (4/41%) بود که بیشترین میزان شیوع در دانشجویان رشته ی علوم آزمایشگاهی (9/66%) مشاهده شد و در بین دانشجویان پزشکی 9/54% مبتلا به سندرم قبل از قاعدگی بودند. شایع ترین علامت گزارش شده احساس اضطراب، تنش و دلواپس بودن بود (7/45% ). شیوع سندرم قبل از قاعدگی با سن، تاهل و مقطع تحصیلی دانشجویان ارتباط آماری معنی داری نداشت (05/0<P) اما با رشته ی تحصیلی ارتباط آماری معنی داری مشاهده شد (006/0=P).
نتیجه گیری: سندرم قبل از قاعدگی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد شایع است و فقدان یک ابزار سنجش ملی باعث گزارشات متفاوتی در مورد شیوع این سندرم در ایران می باشد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Rate and Causes of Perinatal Mortality in Imam Hospital, Sari 2007بررسی میزان و علل مرگ و میر دوره پری ناتال در بیمارستان امام ساری (1385)2330589210.22038/ijogi.2009.5892FAعالیه زمانی کیاسریاستادیار بیهوشی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.آذر کبیرزادهمربی آموزش مدارک پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.بنیامین محسنی سارویکارشناس مدارک پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.اسماعیل رضا زادهکارشناس ارشد آموزش مدارک پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.محمد خادملواستادیار پزشکی اجتماعی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.تهمینه بی آزار- پزشک عمومی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.Journal Article20151124Introduction: The rate of perinatal mortality is one of the important indexes of the health status in a society. Improvement of the health status of the neonates as a high risk group mandates us to recognize the underlying factors of perinatal mortality and implement policies to correct the present situation. Death certificate of the neonates is one of the measures to give an estimate of perinatal mortality rate in our health system.The aim of the present study was to evaluate the rate of perinatal mortality rate.
Methods: This retrospective descriptive study was done by reviewing the hospital records of dead neonates. Studied population was neonates who died from 22 weeks of gestational age until one week after delivery, or neonates who died after 22 weeks of gestational age at Imam Khomeini teaching hospital in Sari/ Iran in 2007. All neonates who were referred to other hospitals or were discharged before seven days were followed. Causes of death were classified according to International Classification of Disease, 10th edition.
Results: There were 71 cases (%2/7) of perinatal mortality among all those born at Imam Khomeini teaching hospital in 2007.Autopsy was not done for determing the cause of death in our study. Neonates who had died due to maternal causes mostly were multiple gestations (%27.3) and who had died due to the problems of fetus or infant mostly was unknown causes (%28.6).
Conclusion: The perinatal mortality rate was 27 in 1000 birth in out study period.The decrease in this rate would need further study of the causes of perinatal mortality and its preventive strategies.مقدمه: میزان مرگ و میر دوره پری ناتال از شاخص های مهم سلامتی یک جامعه محسوب شده که به منظور حفظ و ارتقاء سطح سلامت نوزادان به عنوان یک گروه آسیب پذیر باید عوامل موثر بر آن شناسایی و راهکار های متناسب با وضعیت ها طراحی شود. یکی از منابع معتبر برای دستیابی به راهکار های پیشگیری که مورد توجه برنامه ریزان بهداشت قرار دارد شناسایی میزان و عوامل مرگ و میر بر مبنای گواهی فوت می باشد. هدف از این مطالعه تعیین میزان و علل مرگ و میر دوره پری ناتال می باشد.
روش کار: این مطالعه توصیفی با استفاده از داده های موجود در پرونده های نوزادان مرده انجام شد. جامعه مورد بررسی شامل نوزادانی بودکه در طول سال 85 در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی ساری در مدت مذکور فوت شده به دنیا آمده یا از هفته 22 بارداری به بعد زنده به دنیا آمده و طی 7 روز بعد از تولد فوت شدند. نوزادان ارجاع شده به سایر مراکز و همچنین ترخیص شده قبل از 7 روز نیز پیگیری شدند. علل مرگ، با استفاده از ویرایش دهم کتاب طبقه بندی بین المللی بیماری ها، طبقه بندی شد.
نتایج: در این مطالعه 71 مورد (7/2%) مرگ پری ناتال در متولدین مرکز آموزشی درمانی امام ساری در سال 85 بررسی شدند. در این مطالعه مبنای ثبت علت مرگ بر اساس اتوپسی نبود. در گواهی فوت های مورد مطالعه قرار گرفته علل مادری مرگهای پری ناتال که مهمترین آن حاملگی چندقلویی (3/27%) بود و از علل مرتبط با جنین یا نوزاد، بیشترین آن مرگ جنین با علت نامشخص (6/28%) بود.
نتیجه گیری: میزانمرگ دوره پری ناتال در این مطالعه 27 مورد در هر هزار تولد بود. برای ایجاد تغییردر این میزان نیاز به اطلاعاتی وجود دارد که برای بدست آوردن آن باید مستندات بیشتر و با کیفیت بالاتر ثبت شود تا بتوان تاثیر لازم را بر نتیجه زایمان ها داشت.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Study of Glucose Tolerance Test and Some Risk Factors in Recurrent Vulvovaginal Candidiasisبررسی برخی عوامل خطرزا و تحمل گلوکز در بیماران با عفونت کاندیدیایی ولووواژن راجعه3138589310.22038/ijogi.2009.5893FAرویا نصیریاستادیار گروه زنان و مامائی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، مشهد، ایرانمحمد سرافراز یزدیاستادیار گروه داخلی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، مشهد، ایران.ساقی علمیپزشک، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، مشهد، ایران.Journal Article20151124Introduction: More than 75% of females would have at least one episode of vulvovaginal candidiasis (VVC)during their life while half of these patients would be affected for the second time but less than 5% of cases evolves into recurrent or chronic vulvovaginal candidiasis (RVVC or CVVC) with failure of our therapeutic interventions .
One cause of recurrent VVC is hyperglycemia .The aim of this study was assessment of the correlation between RVVC and impaired glucose metabolism and other risk factors of recurrent VVC such as BMI, parity in non diabetic fertile women.
Methods: This case-control study enrolled30 non diabetic women in reproductive age with recurrent VVC (study group) and 20 non diabetic women with normal vaginal examinations (control group). FBS, OGTT (blood glucose level 2 hours after 75gr glucose load) and HbAlc were measured in all cases and other risk factors were evaluated by a questionnaire.Based on the lab data 10 patients in the study group were diabetic and were excluded from the study. Case and control groups were compared by T test, Chi square and Fischer exact tests.
Results: OGTT results were impaired in 25% of patients in the study group while 0% of control group showed abnormal OGTT. (P=0.047). FBS was abnormal (ranged between 110 mgldl to 125 mg/dl) in 15% of patients in study group patients while none of women in the control group had abnormal FBS (P=0.231). HbAlc level in recurrent VVC patients was significantly higher than control group (P=0.007). BMI more than 25 was also more common in the study group compared with control group (P=0.004). The numbers of parity, gravity, the history of diets enriched with sweets were also more common in case group. (P=0.001, P=0.004).
Conclusion: The results of the present study show that OGTT in addition to FBS is useful in the workup of patients with recurrent vulvovaginal candidiasis.مقدمه: بیش از 75 % خانم ها در طول عمرشان حداقل یکبار ابتلای کاندیدیائی ولووواژن (VVC) و حدود نیمی از آنها ابتلای بعدی آن را تجربه می کنند، ولی در کمتر از 5% به عفونت کاندیدیایی ولووواژن مزمن (CVVC) و یا راجعه (RVVC) تبدیل و منجر به شکست درمانی می شود. یکی از علل عود عفونت کاندیدیایی ولووواژن، وضعیت هیپرگلیسمی می باشد. هدف از این مطالعه بررسی رابطه اختلال متابولیسم گلوکز و برخی عوامل خطر دیگر شامل شاخص توده بدنی (BMI) و تعداد حاملگی در خانم های غیر دیابتی در سنین باروری بود.
روش کار: این مطالعه مورد– شاهدی روی30 خانم غیر دیابتی در سنین باروری با تشخیص عفونت کاندیدیایی ولووواژن راجعه (گروه مورد) و 20 خانم در همان سنین بدون عفونت (گروه شاهد) انجام شد. در تمامی آنها قند خون ناشتا (FBS) و تست تحمل گلوکز خوراکی (OGTT) و میزان هموگلوبین گلیکوزیله شده (HbAlc) اندازه گیری و برخی علل دیگر عود توسط پرسشنامه بررسی شد. با توجه به تست های آزمایشگاهی، 10 بیمار از گروه مورد مبتلا به دیابت آشکار بودند که از مطالعه حذف شدند. سپس با استفاده از آزمونهای تی و فیشر نتایج هر دو گروه با یکدیگر مقایسه شد.
نتایج: تست تحمل گلوکز خوراکی در 25% از افراد گروه مورد و 0% از گروه شاهد مختل بود (047/0P=). همچنین قند خون ناشتای مختل mg/dl) 125-110) در 15% افراد گروه مورد وجود داشت و در هیچ کدام از افراد گروه شاهد قند خون ناشتای مختل نبود (231/0P=). میزان هموگلوبین گلیکوزیله شده در خانمهای عفونت کاندیدیائی ولووواژن راجعه بطور قابل توجهی بیشتر از گروه شاهد بود (007/0=P). عوامل خطر دیگر از جمله شاخص توده بدنی بالاتر از 25 درگروه مورد فراوانی بیشتری در مقایسه با گروه شاهد داشت (004/0=P). همچنین تعداد حاملگی و تعداد زایمان در گروه مورد فراوانی بیشتری از شاهـد داشت (001/0=P، 004/0=P)
نتیجه گیری: بررسی تست تحمل گلوکز خوراکی علاوه بر قندخون ناشتا در بیماران مبتلا به عفونت کاندیدیائی ولووواژن راجعه ارزشمند است.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Sexual Dysfunction and Its Correlation with Quality of Life among Women Affected with Cancerاختلال در عملکرد جنسی و ارتباط آن با کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به سرطان3946589410.22038/ijogi.2009.5894FAشراره ضیغمی محمدیمربی پرستاری، دانشکده پرستاری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، کرج، ایرانفاطمه غفاریمربی پرستاری، دانشکده پرستاری، دانشگاه علوم پزشکی بابل، بابل، ایرانJournal Article20151124Introduction: Cancer diagnosis and its treatment can lead to sexual dysfunction in patients. Since sexual function is an important aspect of quality of life and our goal in this study was to identify correlation between sexual dysfunction and quality of life among woman affected with cancer.
Methods: In this descriptive –correlative study woman patients with cancers of uterus, cervix, ovary and breast in Tonekabon and Ramsar were enrolled.
This research used convenience sampling and one hundred women with cancer participated. Rosen index (FSFI) was used to assess the sexual dysfunction and Aronson index was used to collect data of quality of life.
Results: The findings indicated that 60% of participants had moderate sexual dysfunction and libido and sexual arousal were most commonly affected. Appropriate quality of life was seen in 53.4% of studied participants in this study. Chi-square test showed a significant correlation between sexual dysfunction and quality of life in the women patients affected with Cancer (P<0.000).
Conclusion: Sexual function is an important aspect of quality of life. Understanding of alterations and sexual dysfunction is a necessary and important aspect of diagnosis and treatment of women patients affected by cancer. Healthcare providers have an important role in evaluation and promotion of patient’s quality of life. Use of appropriate interventions, teaching, and counseling are strategies that are suggested in promotion of sexual health in women patients affected with cancer.مقدمه: تشخیص و درمانهای مربوط به سرطان سبب اختلال در عملکرد جنسی مبتلایان به این بیماری می گردد. عملکرد جنسی یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی است و این پژوهش با هدف تعیین ارتباط بین اختلال در عملکرد جنسی با کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به سرطان انجام شده است.
روش کار: در این مطالعه توصیفی که از نوع همبستگی بوده بیماران زن مبتلا به سرطان (رحم، دهانه رحم، تخمدان و پستان) ساکن شهرستانهای تنکابن و رامسر وارد مطالعه شدند. روش نمونه گیری در مطالعه حاضر به روش نمو نه گیری در دسترس و تعداد 100 زن مبتلا به سرطان در آن شرکت کردند. به منظور بررسی اختلال در عملکرد جنسی واحدهای پژوهش از شاخص عملکرد جنسی زنان روزن و به منظور جمع آوری اطلاعات در زمینه کیفیت زندگی از شاخص کیفیت زندگی آرنسون استفاده شده است.
نتایج: یافته ها نشان می دهد که اختلال در عملکرد جنسی در 60% واحد های مورد مطالعه در حد متوسط بوده و بیشترین اختلال به ترتیب در بعد تمایلات جنسی و تحریک یا برانگیختگی جنسی بوده است. همچنین در 4/53% کیفیت زندگی تا حدی مطلوب در شرکت کننده ها ی این مطالعه وجود داشت. آزمون کای دو رابطه معنی داری را بین اختلال عملکرد جنسی با کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان نشان داد (001/0>P).
نتیجه گیری: عملکرد جنسی از جنبه های مهم و موثر بر کیفیت زندگی است. شناخت و آگاهی در زمینه تغییرات و اختلال در عملکرد جنسی در تشخیص و درمان بیماران مبتلا به سرطان امری مهم و ضروری است. مراقبین بهداشتی به دلیل تماس مستقیم و طولانی تری که با بیماران مبتلا به سرطان دارند، نقش مهمی در ارزیابی و ارتقاءکیفیت زندگی بیماران بر عهده دارند. اتخاذ استراتژیهایی در جهت مداخلات مناسب، آموزش و مشاوره در جهت ارتقاء سلامت جنسی مبتلایان به سرطان توصیه می گردد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Distribution of Blood Pressure Values in Menopousal Women in Arak Population in 2007بررسی وضعیت فشار خون در زنان یائسه شهر اراک در سال 13854756589510.22038/ijogi.2009.5895FAمحمد رفیعیاستادیار گروه بهداشت و پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اراک، ایراناکرم سیفیمربی، گروه کودکیاری، دانشگاه آزاد اسلامی اراک، ایرانJournal Article20151124Introduction: Hypertension is an important health problem in developed and developing countries. Its control and prevention is one of the most important health problems. There was not any study about blood pressure distribution in menopausal women in Iran. This study has been planned to determine the blood pressure distribution and hypertension of Arak menopausal women in 2007.
Methods: An observational study was done on a population based cross-sectional study carried out in 2007. Interviews were carried out and observations made on 458 women in Arak city, which had had a natural menopause. Women were chosen randomly by multiple clustering sampling from their postal zones. Systolic and diastolic blood pressure, pulse pressure, age at menopause, age, height, weight, the place of the birth, marriage status, income, physical activity, BMI and education levels of participants were recorded. Base on JNC-VII criteria, menopausal women with systolic pressure equal or more than 140 mmHg, diastolic pressure of 90 mmHg or more and consumption of anti-hypertension drugs had been defined as a hypertensive woman.
Results: The mean age at menopause was 48.2 2.34 years (95% CI: 47.98- 48.41) and the mean age of enrolled women was 49 years. The prevalence of hypertension based on the JNC-VII criteria was 65.5% in our study. The mean systolic blood pressure was 138.99 17.57 mmHg (95% CI: 137.38-140.61) while the mean diastolic blood pressure was 83.3 14.26 mmHg (95% CI: 81.99- 84.61).
Conclusion: The prevalence of hypertension in menopausal women compared to other studies was very high in Arak. So, it seems appropriate to study further the blood pressure distribution of the menopausal women population in order to implement better screening and therapeutic measures.مقدمه: پرفشاری خون یکی از مشکلات اساسی کشورهای پیشرفته و در حال توسعه می باشد و کنترل و پیشگیری آن یکی از اساسی ترین مسائل بهداشتی است. در ایران مطالعه ای که به بررسی فشار خون و چگونگی توزیع آن در زنان یائسه بپردازد تا به حال انجام نشده است. هدف این مطالعه تعیین توزیع فشار خون و پرفشاری خون زنان یائسه شهر اراک در سال 1385 بوده است.
روش کار: مطالعه حاضر یک مطالعه مشاهده ای، مقطعی و بر پایه جمعیت می باشد که در سال 1385 انجام شده است. از روش مصاحبه حضوری، معاینه بالینی و پرسشنامه فردی برای جمع آوری اطلاعات از 458 زن یائسه ساکن شهر اراک استفاده شد. نمونه گیری بصورت چند مرحله ای خوشه ای با استفاده از مناطق پستی و انتخاب خانوار در این مناطق بوده است. فشارخون سیستولی، دیاستولی و متغیرهای فشار نبض، سن یائسگی، سن فعلی زن یائسه، قد، وزن، محل تولد، وضعیت تآهل، درآمد، داشتن فعالیت بدنی، شاخص توده بدنی و سطح تحصیلات آنها اندازه گیری شد. بر اساس معیار [1]JNC-VII زن یائسه ای که فشارخون سیستولی بیشتر و یا برابر 140 و یا فشار دیاستولی بیشتر یا برابر 90 میلی متر جیوه و یا مصرف کنونی داروی ضد پرفشاری خون داشته است به عنوان پرفشاری خون تعریف شده است.
نتایج: سن یائسگی طبیعی34/2 20/48 سال (با فاصله اطمینان 95%، 98/47-41/48 سال) با میانه سن یائسگی49 سال بوده است. شیوع پرفشاری خون بر اساس معیار JNC-VII، در این مطالعه 5/65% بدست آمد. وضعیت برای فشارخون سیستولی 57/17±99/138 میلی متر جیوه (بافاصله اطمینان 95% ، 81/137- 61/140) و برای فشار خون دیاستولی 26/142± 3/83 میلی متر جیوه (با ضریب اطمینان 95% ، 61/84-99/81) بود.
نتیجه گیری: شیوع پرفشاری خون در بین زنان یائسه در شهر اراک در مقایسه با مطالعات دیگر خیلی بالا بود. همچنین به نظر می رسد انجام مطالعات بعدی در مورد توزیع فشار خون در جمعیت زنان یائسه به منظور انجام غربالگری و اقدامات درمانی مناسب ضروری باشد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299312220090622Viral Hepatitis in Pregnancyهپاتیت ویروسی در حاملگی5762589610.22038/ijogi.2009.5896FAجمشید آیت اللهیدانشیار بیماری های عفونی وگرمسیری، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایرانشکوه تقی پور ظهیراستادیار آسیب شناسی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.محمد باقر اولیادانشیار بیماری های داخلی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایرانسید مهدی سجادیمتخصص بیماری های داخلی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.Journal Article20151124The course of infection with most hepatitis viruses such as hepatitis A, B, and C is not affected by pregnancy; however, a more severe course of viral hepatitis in pregnancy has been observed in patients infected with hepatitis E virus. Rate of transmission of hepatitis viruses during pregnancy depends on the type of virus. For instance, intrauterine transmission of hepatitis A virus is very rare, but perinatal transmission could occur. Conversely 60% of pregnant women who acquire acute infection with hepatitis B virus at or near delivery will transmit the virus to their offspring. Mother to child transmission of hepatitis E virus has been reported about 33.3-50%. Breast-feeding is not contra-indicated in women infected with hepatitis A, E, or C. During acute infection with hepatitis B virus, breast-feeding poses no additional risk for transmission of the virus if appropriate immunoprophylaxis including hepatitis B immunoglobulin and hepatitis B vaccine is administered.معمولاً سیر بالینی عفونت با بیشتر ویروسهای عامل هپاتیت شامل ویروس هپاتیت A، Bو C در حاملگی تغییری نمی کند ولی اگر خانم حامله ای دچار هپاتیت E شود ممکن است علائم بالینی آن شدید تر از سایر افراد باشد. شانس انتقال ویروسهای هپاتیت از مادر به جنین در زمان حاملگی بستگی به نوع ویروس دارد برای مثال ویروس هپاتیت A بندرت در داخل رحم به جنین منتقل می شود اما درحین زایمان انتقال ممکن است اتفاق بیافتد. در حالیکه اگر مادر در انتهای حاملگی یا هنگام زایمان مبتلا به هپاتیت B شود تا 60% احتمال انتقال ویروس به نوزاد وجود دارد. احتمال انتقال هپاتیت E از مادر به کودک بین 3/33%، تا 50% گزارش شده است. شیردادن مادران مبتلا به هپاتیت A، C و E بلامانع است. در طی عفونت حاد مادر با ویروس هپاتیت B اگر به نوزاد واکسن هپاتیت B و ایمونوگلوبولین اختصاصی هپاتیت B تزریق شده باشد، شیردادن مادر خطر اضافی جهت انتقال ویروس به نوزاد محسوب نمی شود