Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723The effect of Preoperative Naproxen on Pain Relief after Diagnostic Gynecologic Laparoscopyبررسی اثر تجویز قبل از عمل ناپروکسن بر روی کاهش درد بعد از عمل جراحی لاپاراسکوپی تشخیصی زنان17577110.22038/ijogi.2011.5771FAسوسن رسولیدانشیار گروه بیهوشی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.فرناز مسلمیدانشیار گروه بیهوشی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.لعیا فرزدیدانشیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز،ایران.Journal Article20151118Introduction: Pain after outpatient diagnostic gynecologic laparoscopy, has different causes, so postoperative analgesia is important especially in order to patients early discharge. This study aimed to evaluate the efficacy and side effects of preoperative single dose rectal Naproxen in reducing postoperative pain and analgesic requirement in patients undergoing diagnostic gynecologic laparoscopy under general anesthesia.
Methods: In this randomized clinical trial, forty healthy women undergoing diagnostic laparoscopy with general anesthesia were randomly allocated into two groups of 20 persons. About 60 minutes before operation, 500 mg Naproxen was administered rectally in study group (Naproxen Group) and the control group received placebo. Postoperative pain was evaluated immediately after arrival to recovery room and 1, 3, 6 hours postoperatively using visual analogue scale. Time to first analgesia administration, number of patients requiring additive analgesia and the other postoperative side effects were also controlled and recorded. Data were analyzed by nondependent T, χ2 and Fisher tests using SPSS software (version 15).
Results: Visual analogue scale scores were significantly lower in Naproxen group immediately and 3 hours after operation, (p<0.05) but not at 6 hours later (p>0.05) compared to placebo. The time to first analgesic requirement was longer in Naproxen group than placebo group (p<0.05). Postoperative analgesic requirement were lower in patients of Naproxen group than placebo group. Other side effects were not seen in both groups.
Conclusion: Based on the above results we can conclude that prophylactic administration of rectal Naproxen could be effective on postoperative analgesia after diagnostic gynecologic laparoscopy and can lower analgesic requirement in postoperative period.مقدمه: درد بعد از لاپاراسکوپی تشخیصی سرپایی، علل مختلف دارد. بیدردی بعد از این اعمال جراحی از نظر ترخیص زودرس بیماران مهم است. هدف از این مطالعه، ارزیابی کفایت بیدردی و نیاز به ضد درد بعد از عمل و عوارض جانبی ناشی از تجویز پیشگیرانهتک دوز رکتال داروی ناپروکسن در کاهش درد، بعد از عمل لاپاراسکوپی تشخیصی زنان تحت بیهوشی عمومی می باشد.
روشکار: در یک کارآزمایی بالینی، تعداد 40 بیمار که تحت عمل جراحی لاپاراسکوپی تشخیصی نازایی با بیهوشی عمومی قرار گرفتند، بهطور تصادفی به دو گروه 20 نفری تقسیم شدند. به گروه مطالعه (ناپروکسن) یک ساعت قبل از عمل، 500 میلی گرم شیاف ناپروکسن رکتال تجویز شد و به گروه شاهد (گروه دارونما) دارونما بهطور رکتال تجویز شد. میزان درد بعد از عمل، بلافاصله بعد از ورود به ریکاوری، 1 و 3 و 6 ساعت بعد، با معیار بصری سنجش درد ارزیابی شد و زمان اولین درخواست مسکن توسط بیمار و تعداد افرادی که نیازمند مسکن بودند و سایر عوارض جانبی در ریکاوری کنترل و ثبت شد با استفاده از آزمونهای تی غیر وابسته، کای دو و فیشر، توسط نرم افزار آماری SPSS (نسخه 15) تجزیه و تحلیل آماری انجام گرفت.
یافتهها: نمره درد، بلافاصله بعد از عمل و 3 ساعت بعد از آن، در گروه مطالعه کمتر از گروه شاهد بود (05/0>p) ولی 6 ساعت بعد از عمل، تفاوت معنیداری نداشت (05/0<p). از نظر اولین زمان نیاز به ضد درد، گروه مطالعه در مقایسه با گروه شاهد طولانی تر بود (05/0>p) و موارد نیاز به ضد درد بعد از عمل، در گروه مطالعه کمتر از گروه شاهد بود و این تفاوتها معنیدار بودند (05/0>p). سایر عوارض جانبی بعد از عمل در هر دو گروه مشاهده نشد.
نتیجهگیری: بنا بر نتایج بالا، تجویز پیشگیرانه شیاف ناپروکسن، سبب بیدردی مناسب بعد از عمل لاپاراسکوپی تشخیصی شده و نیاز به مصرف ضد درد بعد از عمل را کاهش میدهد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723Evaluation of the Prevalence of Shoulder Pain after Cesarean with General Anesthesiaارزیابی شیوع درد شانه پس از جراحی سزارین با بیهوشی عمومی- مقاله کوتاه812577210.22038/ijogi.2011.5772FAناهید زیرکاستادیار، گروه بیهوشی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.قاسم سلطانیدانشیار، گروه بیهوشی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.شادی پاکروانمتخصص بیهوشی، بیمارستان امام زمان (عج) مشهد، مشهد، ایران.مارتا طاهرزادهمتخصص زنان و زایمان، بیمارستان امام زمان (عج) مشهد، مشهد، ایران.زهرا مشایخیمتخصص زنان و زایمان، بیمارستان امام خمینی (ره)، تربت حیدریه، ایران.Journal Article20151118Introduction: Shoulder pain is one of the patient complaints after cesarean section. The aim of this study was to estimate the prevalence of shoulder pain and its association with elective cesarean section in patients with general anesthesia.
Methods: An observational cross-sectional study was conducted with statistical society of 930 patients in Emam Reza and Emam Zaman hospitals in Mashhad using random sampling of 332 participants. To assess the prevalence of shoulder pain in elective cesarean with general anesthesia, a questionnaire was designed that consisted of age, existence or non existence of pain, severity of pain (severe, moderate or mild) occurrence of pain in right or left shoulder, and location of intravenous catheter. Statistical analysis was done using SPSS version 14, by independent t-test, chi-square and fisher exact tests.
Results: The prevalence of shoulder pain in elective cesarean section was found to be 131 patients(39.45%). There was a positive correlation between pain range (without pain, mild, moderate, severe) and side of painful shoulder. The most prevalent rate of shoulder pain was in right shoulder with moderate severity (p<0.05). There was a positive correlation between the prevalence of shoulder pain after cesarean section and each gynecologist and the number of her cesarean section (p<0.05).
Conclusion: The present study highlights the significance of shoulder pain in elective cesarean with general anesthesia that is more in right shoulder with moderate severity.مقدمه: درد شانه پس از سزارین، از جمله شکایات بیماران است. هدف از اجرای این مطالعه، تخمین شیوع درد شانه و ارتباط آن با عمل جراحی سزارین انتخابی در بیماران با بیهوشی عمومی بوده است.
روش کار: مطالعه حاضر، مطالعه توصیفی مقطعی است که جامعه آماری پژوهش در بیمارستان امام رضا (ع) و بیمارستان امام زمان (عج) مشهد 930 نفر بودند و از این تعداد 332 نفر بهصورت تصادفی انتخاب شدند. پرسشنامهای توسط پژوهشگران شامل سن، وجود یا عدم وجود درد، محل درد (شانه راست یا چپ)، شدت درد (خفیف، متوسط و شدید) و محل نصب کاتتر وریدی بوده، طراحی شد و برای هر بیمار با روش مصاحبه، پر شد. تجزیه و تحلیل آماری با آزمونهای آماری تی مستقل، کایدو و آزمون دقیق فیشر و با استفاده از نرمافزار SPSS (نسخه 14) انجام شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد که شیوع درد شانه در عمل جراحی سزارین انتخابی، 131 نفر (45/39%) بوده و ارتباط معنیداری بین میزان درد (بیدردی، خفیف، متوسط و شدید) و سمت شانه وجود داشت. بیشترین شیوع درد شانه در شانه راست به میزان متوسط بود (05/0p<) و همچنین ارتباط معنیداری بین شیوع درد شانه پس از سزارین و جراح آن و تعداد عملهای سزارین انجام شده توسط آن جراح وجود داشت (05/0p<).
نتیجه گیری: این مطالعه مشخص میکند که درد شانه به دنبال سزارین در بیماران با بیهوشی عمومی، عارضه قابل توجهی است و این درد با شدت متوسط و در شانه راست بیشتر ایجاد می شود.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723Comparison of Effects Letrozole and Clomiphene Citrate for Ovulation Induction in Women with Polycystic Ovary Syndromeمقایسه اثر لتروزول و کلومیفن سیترات در تحریک تخمکگذاری در بیماران نازا با سندرم تخمدان پلیکیستیک1319577410.22038/ijogi.2011.5774FAناهید لرزادهدانشیار گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، خرم آباد، ایران.سیروس کاظمی راداستادیار داخلی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، خرم آباد، ایران.زهره محمدیپزشک عمومی، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، خرم آباد، ایرانJournal Article20151120Introduction: This study was conducted to compare the effects of letrozole (5mg) and clomiphene citrate (100 mg) in treatment of infertility in patients with polycystic ovary syndrome.
Methods: This clinical trial carried out on total 100 infertile women with polycystic ovary syndrome refered to Asali hospital and private clinic in 2008 and were randomized into two group of 50 that treated with 5 mg letrozole or 100 mg clomliphen citrate from day 3 to 7 of menstrual cycle. Transvaginal ultrasound usually was performed on day 12-16 of the cycle, and more often as needed to monitor the number and mean size of developing follicles in each ovary, and the endometrial thickness. Data were analyzed by t-test and chi-square test using SPSS version 15. P-value less than 0.05 defined asstatistically significant.
Results: The means of ages, body mass index, and duration of infertility in both groups were similar. The total numbers of follicles were significantly higher in the clomiphene citrate group compared to letrozole group (2.32 1.58 vs. 1.30 0.50). Endometrial thickness was greater in the letrozole group compared to clomiphene citrate group (9.71 1.27 mm vs. 6.08 3.06 mm). The duration of stimulation was similar in two groups. Ovulation occurred in 44 (88%) of 50 patients in the letrozole group and clomiphene citrate group that was not significantly different. Letrozole and clomiphene citrate usage resulted in similar pregnancy rates.
Conclusion: The results of this study showed that Letrozole could be used as a good alternative for clomiphene citrate for treatment of infertile women with polycystic ovary syndromeمقدمه: این مطالعه با هدف مقایسه اثر لتروزول (5 میلیگرم) و کلومیفن سیترات (100 میلیگرم) در درمان نازایی در بیماران مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک انجام گرفت.
روشکار: در یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده، 100 زن مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک با سابقه نازایی مراجعهکننده به درمانگاه بیمارستان عسلی خرم آباد و بیماران مراجعهکننده به مطب خصوصی طی سال 87 بررسی شدند. بیماران به دو گروه 50 نفری به صورت تصادفی تقسیم شدند و تحت درمان با لتروزول (5 میلیگرم) و کلومیفن سیترات (100 میلیگرم) از روز 3 تا 7 سیکل قاعدگی قرار گرفتند. در روز 12-16دوره قاعدگی همه بیماران با سونوگرافی واژینال از نظر تعداد و اندازه متوسط فولیکول رسیده در هر تخمدان و ضخامت آندومتر بررسی شدند. تجزیه وتحلیل دادهها بوسیله آزمونهای تی مستقل و کایدو، توسط نرمافزار آماری spss (نسخه 15) و با سطح معنیداری≤05/0 انجام شد.
یافتهها: متوسط سن، شاخص توده بدنی و مدت نازایی در همه بیماران مشابه بود. میزان تخمکگذاری در هر دو گروه یکسان و 88 درصد بود و میانگین تعداد فولیکول در گروه دریافتکننده کلومیفن سیترات 58/1 32/2 و در گروه دریافتکننده لتروزول 50/0 30/1 بود. متوسط اندازه فولیکول در هر دو گروه تقریباً مشابه بود. ضخامت اندومتر در گروه دریافتکننده لتروزول 27/1 71/9 میلی متر بود و در گروه دریافتکننده کلومیفن سیترات 06/3 08/6 بود. میزان تخمکگذاری در هر دو گروه 44 نفر (88 درصد) بود که تفاوت معنیداری بین دو گروه وجود نداشت. میزان حاملگی در هر دو گروه تقریباً مشابه بود.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان داد که لتروزول میتواند جایگزین مناسبی برای کلومیفن سیترات در زنان نازای مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک باشد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723The Prevalence of Genital Mycoplasmas in Vaginal Infections in Gorgan, Iranتوزیع فراوانی مایکوپلاسماهای تناسلی در عفونتهای واژینال در شهر گرگان2028577510.22038/ijogi.2011.5775FAسپیده بخشنده نصرتاستادیار گروه زنان، مرکز تحقیقات عفونی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.کیومرث قاضیسعیدیاستاد گروه میکروبشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.صدیقه لیوانیکارشناس ارشد، گروه میکروبشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.0000-0002-9119-3789تینا دادگرکارشناس ارشد، گروه میکروبشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.مسعود بازوریکارشناس ارشد، گروه میکروبشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.هانیه باقریکارشناس ارشد، گروه میکروبشناسی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.ناصر بهنامپورمربی آمار زیستی، گروه بهداشت، دانشکده پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایران.عزتالله قائمیدانشیار گروه میکروب شناسی، مرکز تحقیقات عفونی، دانشگاه علوم پزشکی گلستان، گلستان، ایرانJournal Article20151120Introduction: Mycoplasma Hominis and Ureaplasma Urealiticum are bacterial floras of vagina. In some studies their role in vaginal infections is emphasized but there are differences of opinions. This study was carried out to determine the prevalence and role of genital Mycoplasmas in women with vaginal infections in northern city of Iran, Gorgan.
Methods: Thisstudy was done by evaluation vaginal discharge of 235 women with vaginal infections who were referred to Gorgan Deziani Hospital in 2007. Diagnosis of infection type was done by Amsel method, clinical observations and microscopic evaluations. Diagnosis of Mycoplasma was done with culture in PPLO Broth and Agar media, and PCR with specific primers of 16S rDNA of Mycoplasma Hominis species and the primer of urease gene of Ureaplasma Urealiticum. SPSS software version15 used to record the data and then were analyzed by χ<sub>2</sub> and t-test. p<0.05 was considered as significant.
Results: Mycoplasma was isolated in vaginal discharges of 30 women (12.8%). Its prevalence in woman with bacterial vaginosis was 14.3% and 11.9% in women with vaginitis. Mycoplasma Hominis was isolated in 18 women (7.7%) and Ureaplasma Urealiticum in another 18 (7.7%) of them. 6 (20%) women were contaminated with both M. Hominis and U. Urealiticum at the same time. Over 83% of women with Mycoplasma had higher than 4.5 pH discharge and the average age of women with Mycoplasmas was significantly more than the women without Mycoplasmas (34.2 years vs. 30.9 years). The mean number of white blood cells and Lactoform bacteria in women contaminated with Mycoplasma and without Mycoplasma was 3.2 compared to 6.5, and 7.4 compared to 42.1 respectively. These differences were statistically significant (p<0.05).
Conclusion: Prevalence of genital Mycoplasma in women with vaginal infections is lower than expected and this issue is not directly related to the type of vaginal infection. The reduced number of white blood cells and Lactobacill, PH>4.5 of vaginal discharge and older age of women could increase the probability of Mycoplasma infection.مقدمه: مایکوپلاسما هومینیس و اورهآپلاسما اورهآلیتیکوم از باکتریهای فلور واژن هستند که در برخی از مطالعات بر نقش بیماریزایی آنها در ایجاد عفونتهای واژینال تأکید میشود. این مطالعه با هدف تعیین فراوانی و بررسی نقش مایکوپلاسماهای تناسلی در زنان مبتلا به عفونتهای واژینال در شهر گرگان، واقع در شمال ایران انجام شد.<br /> <br /> روشکار: این مطالعه با بررسی ترشحات واژینال 235 زن که بهعلت عفونت واژینال در سال 1386 به بیمارستان دزیانی (مرکزمرجع زنان) شهر گرگان مراجعه کرده بودند، انجام گرفت. تشخیص نوع عفونت بر مبنای روش آمسل، مشاهدات بالینی و مطالعه لام میکروسکوپی انجام شد. تشخیص مایکوپلاسماها با کشت در محیط PPLO براث و آگار و واکنش زنجیره پلیمراز، با پرایمرهای اختصاصی 16S rDNAگونه مایکوپلاسما هومینیس و پرایمر ژن اورهآز اورهآپلاسما اورهآلیتیکوم صورت گرفت. نتایج در نرم افزار SPSS (نسخه 15) ثبت شده و با آزمونهای کایدو و تی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. 05/0 p< معنیدار در نظر گرفته شد.<br /> <br /> یافتهها: در ترشحات30 نفر (%8/12) از بیماران مورد بررسی مایکوپلاسما شناسایی شد. فراوانی آن در افراد مبتلا به واژینوزباکتریایی 3/14% و در افراد مبتلا به واژینیت 9/11% بود. در 18 مورد (7/7%) مایکوپلاسما هومینیس و در 18 مورد (7/7%) اورهآپلاسما اورهآلیتیکوم شناسایی شد که شش نفر (20%) از آنها به طور همزمان با مایکوپلاسما هومینیس و ا.اورهآلیتیکوم آلوده بودند. بیش از 83% افرادیکه در آنها مایکوپلاسما شناسایی شد، pH ترشحات آنها از 5/4 بالاتر بود، همچنین میانگین سنی افراد آلوده به مایکوپلاسماها بهطور معنیداری بیش از افراد غیر آلوده بود (2/34 سال در مقابل 9/30 سال ). میانگین تعداد گلبول سفید و باکتریهای لاکتوفرم در افراد آلوده و غیر آلوده به مایکوپلاسما، به ترتیب 2/3 در مقابل 5/6 و 4/7 در مقابل 1/42 مورد بوده است که این تفاوتها از نظر آماری معنیدار بود (05/0>p).<br /> <br /> نتیجهگیری: نتایج نشان داد که فراوانی مایکوپلاسماهای ژنیتال در زنان مبتلا به عفونتهای واژینال در شهر گرگان کمتر از حد انتظار است، ولی این مسئله بهطور مستقیم به نوع عفونت واژینال بستگی ندارد.کم بودن تعداد گلبول سفید و لاکتوباسیل در لام ترشحات واژینال و pH بیش از 5/4 و سن بالاتر، احتمال وجود میکوپلاسما در ترشحات واژینال را افزایش میدهد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723A comparison between Efficacy of Vaginal Isosorbide Mononitrate and Low Dose Syntocinon on Cervical Ripening at Laborمقایسه اثر قرص ایزوسورباید مونونیترات واژینال و سنتوسینون با دوز کم در آمادهسازی دهانه رحم در هنگام زایمان درشهرستان یزد در سال 87-13862936577610.22038/ijogi.2011.5776FAراضیه دهقانی فیروزآبادیدانشیار و فلوشیپ ناباروری، گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.لیلی سخاوتاستادیار، گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.محمد غفورزادهاستادیار، گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.رضیهالسادات طباطباییرزیدنت، گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.تهمینه فرجخدااستادیار گروه مامایی، دانشکده مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، یزد، ایران.Journal Article20151120Introduction: Cervical ripening for labor induction is one of the obstetrical problems. The aim of this study was to compare the efficacy profile of isosorbide mononitrate with low dose syntocinon for cervical ripening at labor.
Methods: The study population was nulliparous women referred to Shahid Sadoughi Hospital of Yazd in 2008-2009. 100 primigravid women were randomly assigned to two groups that received either vaginal isosorbide mononitrate tablets 40 mg (n= 50) or low-dose syntocinon (n= 50) with simplification method. Effectiveness of each agent was the cervical ripening effect and the time from initiation of the treatment to delivery that were compared between two groups. Efficacy and safety outcomes were compared in two groups. Data were analyzed by t-test and Fisher’s exact test with SPSS software version 15.
Results: The results showed that there were no significant differences between the two groups regarding mean of age and gestational age (with sonography and Last Menstrual Period). Mean of cervical ripening time was 36.13±4.057 hours in isosorbide mononitrate group and 36.28±3.886 hours in low–dose syntocinon group (P=0.876). There was no significant difference in mode of delivery (cesarean or vaginal) between two groups. The most common side effect in isosorbide mononitrate group was light headache (70%) and in low-dose syntosinon group it was tachysystole/hypertone (4%). One and five minute’s neonatal apgar were similar in two groups.
Conclusion: Use of vaginal isosorbide mononitrate was as effective as low dose syntocinon in cervical ripening can be used as an effective, simple, low cost and safety method in cervical ripening.مقدمه: آمادهسازی دهانه رحم برای انجام زایمان یکی از مشکلات مامایی محسوب میشود. هدف این مطالعه تعیین اثر ایزوسورباید مونونیترات و مقایسه آن با سنتوسینون با دوز کم، در آمادهسازی دهانه رحم در هنگام زایمان است.
روشکار: در این مطالعه، جامعه پژوهش را زنان باردار نولیپار مراجعهکننده به بیمارستان شهید صدوقی یزد طی سالهای 87-1386 تشکیل میدادند. 100 زن حامله، شکم اول ترم به صورت تصادفی به دو گروه دریافتکننده قرص ایزوسورباید مونونیتریت40 میلیگرم به صورت واژینال (50 نفر) و سنتوسینون با دوز کم (50 نفر) تقسیم شدند. تأثیر و ایمنی دو روش از نظر آماده سازی سرویکس و مدت زمان بین شروع درمان تا زایمان در دو گروه با هم مقایسه شد. دادهها با نرم افزار SPSS (نسخه 15)، توسط آزمونهای آماری دقیق فیشر و تی دانشجویی بررسی شد.
یافتهها: در دو گروه مورد مطالعه از نظر متغیرهای میانگین سن، سن حاملگی (سونوگرافی، اولین روزآخرین قاعدگی) اختلاف وجود نداشت. میانگین زمان آمادهسازی دهانه رحم تا القای زایمان در گروه قرص ایزوسورباید مونونیترات، 05/4±13/36 ساعت و در گروه سنتوسینون با دوز کم، 88/3±28/36 ساعت بود (876/0=p) اختلاف معنیداری بین دو گروه از نظر نوع زایمان (سزارین و زایمان واژینال) وجود نداشت. شایعترین عارضه دارویی در گروه قرص ایزوسورباید مونونیترات، سردرد خفیف (70%) و در گروه سنتوسینون با دوز کم، تاکیسیستول/هیپرتون (4%) بود. آپگار دقیقه اول و پنجم در دو گروه یکسان بود.
نتیجهگیری: استفاده از قرص ایزوسورباید مونونیترات واژینال برای آمادهسازی دهانه رحم، تأثیری مشابه با سنتوسینون با دوز کم دارد و میتواند به عنوان یک روش مؤثر، ساده، کم هزینه و ایمن در آمادهسازی دهانه رحم مورد استفاده قرار گیردMashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723Assessing pregnant women's beliefs, behavioral intention and predictive factors for cesarean section in Hamadanبررسی باورها، قصد رفتاری و عوامل پیشگوییکننده سزارین از دیدگاه زنان باردار شهر همدان3744577710.22038/ijogi.2011.5777FAبابک معینیاستادیار، مرکز تحقیقات علوم بهداشتی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.حمید الهوردیپوردانشیار، دانشکده بهداشت و تغذیه، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.حسین محجوباستاد، مدیر گروه آمار و اپیدمیولوژی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایرانسعید بشیریانمربی، دانشجوی دکتری آموزش بهداشت دانشگاه تربیت مدرس،گروه بهداشت عمومی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.Journal Article20151120Introduction: Cesarean section delivery is more dangerous than normal delivery for mother and neonate. In many cases wrong beliefs, norms, and unawareness persuade and determine mode of delivery. The aim of this study was to determine women's beliefs, behavioral intention, and predictive factors for requesting cesarean section.
Methods: This descriptive-analytical study was performed on 346 pregnant women referred to Hamedan health centers and obstetrics clinic. Samples were randomly selected and data related to the demographic variables, beliefs and behavioral intention toward delivery method, and predictors of willingness to select cesarean method were collected using questionnaire and interview. Data were analyzed by SPSS version 11.
Results: Willingness to perform an elective cesarean section was 50.2% versus 44.2% for normal delivery. Main reasons to perform a cesarean section were: Obstetricians' suggestion (49.4%, n=86) and having painless delivery (36%, n=63). Logistic regression revealed that, previous cesarean, tube ligation after cesarean section, planned delivery, spouse' willingness and safety of neonatal were determinant factors in cesarean section (p<0.05). Rising mothers’ literacy, employment, increase in age, and first pregnancy increased the requests for cesarean section in pregnant women (p<0.05).
Conclusion: By identifying, modifying and improving women's beliefs to normal vaginal delivery and also providing standard conditions for normal delivery could reduce rate of non-medical causes of cesarean section. Providing educational and counseling services for families by health centers and mass media is suggested.مقدمه: زایمان سزارین نسبت به زایمان طبیعی، برای مادر و نوزاد خطرات بیشتری دربردارد. در بسیاری از موارد باورهای ناصحیح و هنجارهای انتزاعی و عدم آگاهی، ترغیبکننده و تعیینکننده نوع انجام زایمان است. این مطالعه با هدف تعیین عوامل پیشگوییکننده، باورها و قصد رفتاری برای انتخاب عمل سزارین در زنان باردار شهر همدان انجام شد.
روش کار: این مطالعه توصیفی- تحلیلی بر روی 346 نفر از زنان باردار مراجعهکننده به کلینیک تخصصی زنان و زایمان و مراکز بهداشتی درمانی شهر همدان انجام شد. نمونهها به صورت تصادفی انتخاب و اطلاعات مربوط به متغیرهای دموگرافیک، باورها و قصد رفتاری نسبت به روش زایمانی، و عوامل پیشگوییکننده تمایل به انتخاب روش سزارین از طریق پرسشنامه و مصاحبه جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادههای به دست آمده، با آزمون رگرسیون لوجستیک، با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 11) صورت گرفت.
یافتهها: 2/50% زنان باردار روش سزارین و 2/44% زایمان طبیعی را انتخاب کرده بودند.86 نفراز زنان باردار (4/49%) نظر پزشک معالج و 63 نفر (36%) عدم احساس درد را علت اصلی انتخاب سزارین گزارش کردند. آزمون رگرسیون لوجستیک نشان دادکه تعداد حاملگی، بستن لولههای رحمی، سابقه بیماریهای زمینهای، نازایی، مشخص بودن زمان زایمان، زایمان بیدرد، پیشنهاد همسر و حفظ سلامت نوزاد، پیشگوییکننده انتخاب روش سزارین بودند )05/0(p<. افزایش سطح سواد مادران، اشتغال آنها، افزایش سن و بارداری اول موجب افزایش درخواست زنان باردار برای انجام سزارین بود) 05/0(p<.
نتیجهگیری:با شناسایی، اصلاح و ارتقای باورهای زنان نسبت به زایمان طبیعی و همچنین با افزایش امکانات و استانداردهای انجام زایمان طبیعی، میتوان میزان انجام سزارینهای غیر ضروری را کاهش داد. آموزش و مشاوره با خانوادهها از طریق مراکز بهداشتی و رسانهها پیشنهاد میشود.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723Review Study of Dystocia Cause in Classic Medicine and Iranian Traditional Medicineمروری برعلل دیستوشی (عسرالولادت) در طب کلاسیک و طب سنتی ایران4553577810.22038/ijogi.2011.5778FAکبری خاجوی شجاعیمربی، مرکز تحقیقات پرستاری و مامایی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران.مریم عسکریمربی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد آبادان، آبادان، ایران.محسن ناصریدانشیار، گروه تحقیقات طب سنتی ایران، دانشکده پزشکی، دانشگاه شاهد، تهران، ایران.Journal Article20151120Introduction: Dystocia means difficult labor or childbirth, a period of non progression of labor≥4 hours after the cervix has dilated 3 cm due toabnormal presentation, birth canal stenosis or uterine dysfunction. In traditional Iranian medicine, dystocia is defined as “difficult birth" or "Osrolveladeh". This study aimed to review causes of dystocia in the Iranian traditional medicine and classic medicine. In Iranian traditional medicine texts, risk factors for dystocia included maternal cause, fetal cause, uterus and membranes organ around uterus, and external causes.
Methods: This study is a literature review as result of continuous study on 6 credible books in traditional Iranian medicine. At first, causes of "difficult birth" or "Osrolveladeh" obtained from 6 credible books in traditional Iranian medicine then for each causes, related scientific themes in classic medicine were searched and obtained from Pubmed, SID, Ovid, Iran doc, Science direct databases using the following key words: dystocia, labor, malposition, newborn macrosomia, from 1995 to 2011.
Results: Causes of "difficult birth" or "Osrolveladeh" in Iranian traditional medicine included maternal, fetal, uterus and membrane, organs around the uterus, and external causes that compared with causes of "dystocia" in classical medicine.
Conclusion: All dystocia causes mentioned in Iranian traditional medicine are proved by classic medicine, but some causes exist in Iranian traditional medicine that are not in the classic medicine so these causes need to be studied.مقدمه: دیستوشی به معنای درد و زایمان سخت با عدم پیشرفت، 4 ساعت یا بیشتر بعد از بازشدن دهانه رحم به اندازه 3 سانتیمتر، به علت نمایش غیرطبیعی جنین، کانال زایمانی خیلی تنگ یا عملکرد نامناسب عضلات رحم ایجاد میشود. "سختزایی یا عسرالولاده<sup>"</sup> در طب سنتی ایران معادل دیستوشی است. هدف این مقاله، مرور علل دیستوشی از دیدگاه طب سنتی با طب روز است. در متون طب سنتی ایران عوامل خطر دیستوشی شامل علل مادری، علل جنینی، رحم و پردهها، اعضا و جوارح اطراف رحم و عوامل خارجی است.
روشکار: این تحقیق یک بررسی متون است که حاصل کار مداوم بر روی شش کتاب معتبر مطرح در طب سنتی ایران میباشد. ابتدا علل سختزایی از 6 کتاب معتبر طب سنتی ایران استخراج و سپس برای هر یک از علل مطرح شده، مطالب علمی مربوط در طب کلاسیک با جستجوی کلمات کلیدی دیستوشی، لیبر، وضعیت غیرطبیعی جنین، ماکروزومی نوزاد از 1995 تا 2011 در پایگاههای Pubmed, SID, Ovid, Iran doc, Science direct بدست آمد.
یافتهها: علل سختزایی یا عسرالولاده در طب سنتی ایران شامل: علل مادری، علل جنینی، علل رحم و مشمیه، اندامهای اطراف رحم، مشارکت رحم و علل خارجی (نیرویی) بود که با علل دیستوشی در طب کلاسیک مقایسه شد.
نتیجهگیری: تمام علل دیستوشی در طب سنتی به نحوی مورد تأیید علم روز است بلکه بعضی علل در طب سنتی وجود دارند که در طب روز نیست و نیازمند انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه است.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314320110723The Relationship between Midwives’ Work Stress and Perimenstrual Distressبررسی ارتباط تنش شغلی ماماها باناخوشیهای پیرامون قاعدگی5463577910.22038/ijogi.2011.5779FAمعصومه کردیمربی دانشکده پرستاری مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0002-9123-3103سهیلا محمدی ریزیدانشجوی کارشناسی ارشد، دانشکده پرستاری مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0001-8946-5688محمدتقی شاکریدانشیار گروه آمار حیاتی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0002-0064-6085جواد صالحی فدردیاستادیار گروه روانشناسی بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی،دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایرانلیلی حفیظیاستادیار گروه بیماریهای زنان، دانشکده پزشکی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0002-7765-6476Journal Article20151120Introduction: Perimenstrual distress symptoms is one of the most common menstrual disorders these symptoms affect women's quality of life and cause decrease in economic productivity of a country and it is a useful parameter for research on occupational effects on reproductive health of women. The purpose of this study is to evaluate the rate of job stress in midwifes and its relationship with perimenstrual distress.
Methods: This descriptive correlational study was carried out in 150 midwives employed in the hospitals and health centers of Mashhad thatwere eligibleforinclusionin thestudy, by two-stage sampling method. Participants completed questionnaires about Karasek Job content and demographic form at the beginning of the study and daily menstrual distress questionnaire during two consecutive menstrual periods. Data were analyzed by statistical tests such as independent t-student, one way ANOVA, Mann–Whitney, chi-square, correlations, and linear regressions using SPSS version 14.
Results: The results of this study showed that the midwives had 21.3% mild work stress, 19.3% moderate work stress and 59.3% severe work stress and there was a significant positive correlation between work stress with perimenstrual distress (p<0/001,r=0/54).
Conclusion: Work stress caused increase perimenstrual distress.مقدمه: علائم ناخوشی پیرامون قاعدگی از شایعترین اختلالات ناشی از قاعدگی است. این علائم علاوه بر تأثیر روی کیفیت زندگی زنان باعث کاهش بهرهوری اقتصادی یک کشور شده و پارامتر مفیدی برای تحقیق در زمینه اثرات شغلی بر روی سلامت و بهداشت باروری زنان است. هدف از این مطالعه تعیین میزان تنش شغلی ماماها و ارتباط آن با دیسترس پیرامون قاعدگی است.
روش کار: این مطالعه از نوع توصیفی-همبستگی و بر روی 150 مامای شاغل در بیمارستانها و مراکز بهداشتی درمانی شهر مشهد که شرایط ورود به مطالعه را داشتند از طریق نمونهگیری دو مرحلهای انجام شد. واحدهای پژوهش پرسشنامههای مربوط به مشخصات فردی و محتوای شغلىکارازک را در بدو ورود به مطالعه و فرم روزانه دیسترس قاعدگی را طی دو سیکل قاعدگی، تکمیل کردند. تجزیه و تحلیل آماری با آزمونهای آماری تی- دانشجویی، آنالیز واریانس یکطرفه، منویتنی، کایدو، ضریب همبستگی و مدل رگرسیون خطی، با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 14) انجام شد.
یافتهها: نتایج این مطالعه نشان داد که تنش شغلی ماماها در 3/21درصد خفیف، 3/19درصد متوسط و3/59 درصد شدید بود و بین میزان تنش شغلی با ناخوشی پیرامون قاعدگی همبستگی مثبت معنیداری یافت شد (001/0p<، 54/0r=).
نتیجهگیری: تنش شغلی باعث افزایش ناخوشی پیرامون قاعدگی میشود.