Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Study of the association between Primary Dysmenorrhea and Preterm Laborبررسی ارتباط بین دیسمنوره اولیه و ابتلا به پره ترم لیبر18575510.22038/ijogi.2011.5755FAفریده اخلاقیدانشیار گروه زنان، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0003-2014-8494حبیب الله اسماعیلیاستادیار گروه آمار زیستی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.0000-0003-4139-546xفرنوش محمودیدانشجوی پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.Journal Article20151118Introduction: Little is known about the mechanism and biochemical pathway of preterm delivery. Since some drugs used to treat preterm labor are also useful for the treatment of primary dysmenorrhea so this study attempted to evaluate the association between primary dysmenorrhea and preterm delivery. If the association is statistically significant, primary dysmenorrhea should be regarded as a risk factor for preterm delivery.
Methods: A case-control study of 160 women with idiopathic preterm delivery as case group and 160 women with term delivery as controls was done in the women who referred to obstetric clinic of Imam Reza hospital in 1387. Both groups were healthy, singleton and without obstetric problems. Demographic information, history of primary dysmenorrhea and history of previous preterm labor were recorded in questionnaire and statistical data were analyzed by t- test, chi square test, Mann-Whitney test and logistic regression test by using SPSS software version 15.
Results: Rate history of primary dysmenorrhea in women with preterm labor was greater and had significant difference with control group. Gravid women with a history of primary dysmenorrhea had 3.5-fold increased risk of preterm delivery in comparison with those without a history of primary dysmenorrhea )p=0.005). So in subgroup analysis, gravid women with a history of severe primary dysmenorrhea had 5.5-fold increased risk of spontaneous preterm delivery (p=0.000) while gravid women with moderate primary dysmenorrhea had 2.6-fold increased risk of spontaneous preterm delivery (p=0.001).
Conclusion: Primary dysmenorrhea is associated with an increased risk of spontaneous preterm delivery. A common pathophysiologic pathway may exist between these two disorders.مقدمه: با توجه به این که مکانیسم و علل بیوشیمیایی پره ترم لیبر به خوبی مشخص نشده است و از طرفی برخی داروها که در درمان پره ترم لیبر به کار می روند در درمان دیسمنوره اولیه نیز مفید می باشند، هدف از این مطالعه ارزیابی رابطه بین دیسمنوره اولیه و پره ترم لیبر است که در صورت وجود ارتباط معنی دار، دیسمنوره اولیه در زنان باردار به عنوان عامل خطر پره ترم لیبر در نظر گرفته شود.
روشکار:در این مطالعه مورد-شاهدی که در سال 1387 در بیماران مراجعه کننده به درمانگاه زنان بیمارستان امام رضا (ع) مشهد انجام شد،160 نفر با ترم لیبر به عنوان گروه شاهد و 160 نفر گروه مورد با پره ترم لیبر ایدیوپاتیک وارد مطالعه شدند که هر دو گروه سالم، تک قلو، بدون بیماری زمینه ای و بدون مشکل مامایی بودند. پرسشنامه ای حاوی اطلاعات جمعیت شناختی، سابقه دیسمنوره اولیه و سابقه پره ترم لیبر تکمیل و اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از آزمونهای آماری تی، کای دو، من ویتنی و رگرسیون لوجستیک و نرم افزار آماری SPSS (نسخه 15) مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: توزیع فراوانی سابقه دیسمنوره اولیه در زنان با پره ترم لیبر نسبت به گروه کنترل، به طور معنی داری بالاتر بود (003/0=p). زنان حامله با سابقه دیسمنوره اولیه 5/3 برابر نسبت به زنان بدون سابقه دیسمنوره اولیه شانس بیشتری برای پره ترم لیبر داشتند (005/0=p). همچنین بررسی زیرگروهها نشان داد که زنان حامله با سابقه دیسمنوره اولیه شدید 5/5 برابر شانس پره ترم لیبر(000/0=p) و زنان حامله با سابقه دیسمنوره متوسط 6/2 برابر شانس پره ترم لیبر دارند. (001/0 =p).
نتیجهگیری: دیسمنوره اولیه همراه با افزایش خطر زایمان پره ترم است و ممکن است یک مسیر پاتوفیزیولوژیک مشترک بین این دو اختلال وجود داشته باشد.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Predictive Value of Cervicovaginal Secretions Beta-HCG Level in Preterm Laborبررسی ارزش پیشگویی کننده سطح β-HCGترشحات سرویکوواژینال در زایمان زودرس915575610.22038/ijogi.2011.5756FAمرضیه مهاجریاستادیار زنان و مامائی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایران.نوشین باباپوراستادیار زنان و مامائی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایران.غزال پناهیاستادیار جراحی عمومی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایران.آزاده تنهاکارشناسی ارشد آمار، گروه امار، دانشکده علوم، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایرانمرتضی مظلوم فارسی بافپزشک عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایران.Journal Article20151118Introduction: Preterm labor affects the new born exuberance in multiple aspects such as increasing the risk of very low birth weight infants, intrapartum hypoxia and birth trauma, the sequelae of intrauterine growth retardation, respiratory distress syndrome, necrotizing enterocolitis, intracranial hemorrhage and septicemia. So prevention of preterm labor can be effective in decreasing of these complications. Our study focused on the cervicovaginal levels of Beta-HCG in order to determine its predictive value in preterm labor.
Methods: In this case-control study, we determined the Beta-HCG concentration in the cervicovaginal secretions of 87 pregnant women of whom 55 had preterm labor in their medical history (cases) and 32 of them didn’t have such medical history (controls) since 2006 to 2008 in 22 Bahman hospital affiliated to Islamic Azad university in Mashhad. After explaining the procedure and the potential benefits of the study, we obtained cervicovaginal samples at 28, 30,32,34,36 weeks of gestation and labor time for measuring the Beta-HCG by ELIZA test. The data were analysed by statistical program of SPSS version 15, first the data were checked by Glumogroff and Smearnoff tests for being normal, then t-test and nonparametrical tests like mean whitney were used for normal and abnormal cases, respectively. Significance level of the tests was considered less than 0/05.
Results: Among the 55 pregnant women (cases), 12(21.9%) had preterm labor however none of the other 32 pregnants with no past history of preterm labor (controls) had preterm delivery (0/0%). The mean maternal age in this study was 24/55±5/57. In all, the median concentration of Beta-HCG in cervicovaginal secretions of the women at high risk of preterm labor (81.067mIU/ml) showed no statistically significant difference with that control normal risk group pregnant women (78.872mIU/ml and p>0/05). But there was statistically significant difference between the 12 high risk women who had preterm labor (92.098 mIU/ml) and the remaining 43 high risk women who had normal labor (75.492mIU/ml) in 28,30,32 and 34 weeks of gestation (p>0/05).
Conclusion: Cervicovaginal Beta-HCG concentration is a good predictor of preterm delivery in patients with high risk of preterm labor.مقدمه: زایمان پیش از موعد، سلامت جنین تازه متولد شده را از جهات مختلف تحت تأثیر قرار می دهد که شامل افزایش خطر زایمان با وزن کم نوزاد، هیپوکسی حین زایمان و ترومای زایمان عوارض محدودیت رشد داخل رحمی، سندرم دیسترس تنفسی، انتروکولیت نکروزانت، خونریزیهای اینتراکرانیال و سپتی سمی می باشد. بنابراین پیشگیری از زایمان زودرس می تواند در کاهش این مشکلات موثر باشد. هدف از این مطالعه بررسی ارزش سطح β-HCG در ترشحات سرویکوواژینال به منظور پیشبینی زایمان زودرس است.
روشکار:در این مطالعه مورد- شاهدی، غلظت β-HCG در ترشحات سرویکوواژینال روی 87 زن باردار مراجعه کننده به بیمارستان 22 بهمن دانشگاه آزاد اسلامی مشهد در فاصله سالهای1386 تا 1388 انجام شد. که از این میان 55 نفر به عنوان گروه مورد با سابقه زایمان پره ترم و 32 نفر تحت عنوان گروه شاهد بدون این سابقه انتخاب شدند. بعد از توضیح روش و سودمندی این مطالعه برای خانمهای حامله وکسب رضایتنامه کتبی نمونهبرداری از ترشحات سرویکوواژن آنها جهت سنجش میزان β-HCG به روش الیزا در هفتههای 28-30-32-34و36 حاملگی و زمان زایمان انجام شد. اطلاعات پس از جمع آوری توسط نرم افزار آماری SPSS (نسخه 15) آنالیز گردید، در تحویل داده ها ابتدا نرمال بودن داده ها با استفاده از آزمون گلوموگروف و اسمیرنوف بررسی شده است که در موارد نرمال از آزمون تی تست و در موارد غیر نرمال از آزمون های نان پارامتری معادل مانند من ویتنی استفاده شده است، سطح معناداری آزمون ها کمتر از 05/0 درنظر گرفته شده است.
یافتهها: در گروه مورد از میان 55 زن باردار با خطر بالای زایمان زودرس، 12 نفر (9/21%) زایمان پره ترم انجام دادند و در گروه شاهد از 32 زن باردار بدون این خطرهیچکدام (0/0%) زایمان پره ترم نداشتند و در زمان ترم زایمان نمودند. متوسط سن مادران تحت مطالعه 57/5±55/24 سال بود. در مجموع بین میانگین غلظت β-HCG ترشحات سرویکوواژینال در خانم هایی که برای زایمان پره ترم در معرض خطر بالا بودند (باسطح متوسط mIU/ml 067/81) و گروه شاهد که خطر زایمان پره ترم برایشان بالا نبود و 32نفر از زنان باردار را تشکیل میدادند (باسطح متوسطmIU/ml 872/78)) اخلاف آماری معناداری یافت نشد (05/0 >p). اما درگروه زنان با خطر بالای زایمان زودرس بین 12 نفری که در این حاملگی زایمان پره ترم با سطح mIU/ml 098/92 داشتند و43 نفر باقیمانده که علیرغم وجود خطر پره ترم، در زمان ترم باسطح mIU/ml 492/75 زایمان نمودند در هفتههای 28-30-32و34 حاملگی اختلاف آماری معنی داری مشاهده شد (05/0 >p).
نتیجهگیری: غلظت β-HCG سرویکوواژینال، معیار پیشگوییکننده خوبی برای زایمان زودرس در بیماران باخطر بالا در این بیماری است.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122The Relationship of Prevalence of Premenstrual Syndrome Prevalence with Aerobic Power of Female Athletes and non Athletesبررسی ارتباط میان شیوع سندرم پیش از قاعدگی با توان هوازی دختران ورزشکارو غیر ورزشکار1624575710.22038/ijogi.2011.5757FAعسل رجائیانکارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشکده تربیت بدنی، دانشگاه شهید بهشتی تهران، تهران، ایرانمریم نورشاهیدانشیار فیزیولوژی ورزشی، دانشکده تربیت بدنی، دانشگاه شهید بهشتی تهران، تهران، ایران.هادی زاهدیکارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشکده تربیت بدنی، دانشگاه شهید بهشتی تهران، تهران، ایران.Journal Article20151118Introduction: Premenstrual syndrome (PMS) is the term used to describe the physical, mental, or behavioral changes that mostly adult and middle-aged women experience during the luteal phase of menstrual cycle every month. The aim of this study was to study the correlation of aerobic power and the prevalence of premenstrual syndrome in female athletes and non athletes.
Methods: In this study, forty women who had regular menstrual cycle were enrolled. The mean age of participants was 23 years old and the mean weight was 56kg. All of the participants were engaged in Bruce test and filling of premenstrual syndrome questionnaire within luteal phase in days 18 to 28 of their menstrual cycle. The descriptive analysis was used for evaluation of descriptive variables and Pierson coefficient was used to study the correlation of variables in our study. The 0.05 was taken as the statistically significant value.
Results: The results showed that symptoms of premenstrual syndrome were less prevalent in athletes group than other group. Also, the result of Pierson correlation test showed that there was significant inverse correlation between premenstrual syndrome with aerobic power (p< 0/05, r= -0/67).
Conclusion: Since, exercise is a safer alternative in comparison to medical treatment of premenstrual syndrome so women should do aerobic exercises to decrease symptoms premenstrual syndrome.مقدمه: سندرم پیش از قاعدگی مجموعه ای از تغییرات پریشان کننده جسمی، روانی یا رفتاری است که طی مرحله لوتئال هر دوره ماهانه عود میکند. هدف از تحقیق حاضر بررسی ارتباط میان توان هوازی با شیوع سندرم پیش از قاعدگی در دختران ورزشکار و غیر ورزشکار می باشد.
روشکار: آزمودنی های این تحقیق 40 نفر از دانشجویان دختر (20 ورزشکار و 20 غیر ورزشکار)، با میانگین سنی 23 سال و میانگین وزن 56 کیلوگرم بوده که بوسیله پرسشنامه انتخاب شده و در طی روزهای 18-26 روز پس از خونریزی (فاز لوتئال) برای انجام تست بیشینه بروس و تکمیل پرسشنامه سندرم پیش از قاعدگی به آزمایشگاه مراجعه کردند. در این پژوهش از آمار توصیفی برای توصیف متغیرهای مورد مطالعه و از ضریب همبستگی پیرسون جهت بررسی همبستگی بین متغیرها استفاده شد. حداقل سطح معنی داری نیز برای آزمون 05/0<p در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که علایم سندرم پیش از قاعدگی در گروه ورزشکار نسبت به غیر ورزشکار شیوع کمتری دارد و توان هوازی نیز در گروه ورزشکار، بالاتر بوده است. همچنین، نتایج حاصل از آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که بین سندرم پیش از قاعدگی و توان هوازی در دو گروه، همبستگی معکوس معنی داری وجود دارد (67/0=r و 01/0=p).
نتیجهگیری: با توجه به آنکه ورزش در مقایسه با درمان دارویی بدون عارضه جانبی و فاقد هرگونه خطری می باشد، بنابراین زنان را باید به تمرینات هوازی جهت کاهش علایم سندرم پیش از قاعدگی تشویق نمود.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Prevalence of unwanted Pregnancy and its Relationship with Health-related quality of Life for Pregnant Women’s in Salas city, Kermanshah- Iran. 2007بررسی شیوع حاملگی ناخواسته و رابطه آن با کیفیت زندگی مرتبط با سلامت زنان باردار شهرستان ثلاث (استان کرمانشاه)- 13852431575810.22038/ijogi.2011.5758FAعلی عزیزیاستادیار گروه پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.فرهاد امیریانپزشک عمومی، مرکز بهداشت شهرستان ثلاث، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایرانطاهره پاشاییکارشناس ارشد آموزش بهداشت. مرکز بهداشت شهرستان ثلاث، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.مرضیه امیریانپزشک عمومی. مرکز بهداشت شهرستان ثلاث، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.Journal Article20151118Introduction: Unwanted pregnancies are among factors causing maternal mortality that can affect women's quality of life. This study was done to show the incidence of unwanted pregnancy and its relationship with health-related quality of life in pregnant women.
Methods: This descriptive cross-sectional study enrolled all pregnant women who referred to health centers of Tazehabad urban _ rural health center during for routine prenatal care two month of January and February of 2007. According to the research aim, two questionnaires were completed for every pregnant woman: a questionnaire of pregnancy type and SF36 questionnaire to measure health-related quality of life. Data were analyzed with software of SPSS11.5 by using descriptive statistics and statistical analysis of T-test.
Results: In our study 40.2٪ women had unwanted pregnancy. In 15.7٪ pregnancy was unwanted by the couple, 7.8٪ unwanted pregnancy by husband and 16.7٪ unwanted pregnancy by the wife. T-test showed the relationship between the average scores of health-related quality of life and type of pregnancy was significant (p = 0.0001). Average scores of quality of life in mental and physical subscales of unwanted pregnancies were less than mothers with desired pregnancy (p=0.0001).
Conclusion: The decreased incidences of unwanted pregnancies would promote health-related quality of life in pregnant women.مقدمه: حاملگیهای ناخواسته از جمله عوامل موثر بر مرگ و میر مادران است که میتواند کیفیت زندگی زنان را متأثر سازد. این مطالعه با هدف بررسی شیوع حاملگی ناخواسته و ارتباط آن با کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در زنان باردار انجام شد.
روشکار: این مطالعه توصیفی-تحلیلی روی زنان باردارکه به منظور انجام مراقبتهای معمول دوران بارداری در فاصله بهمن تا اسفند ماه سال 1385 به مرکز بهداشتی درمانی شهر ثلاث باباجانی مراجعه کرده بودند انجام شد. با توجه به هدف مطالعه؛ دو پرسشنامه برای هر مادر باردار تکمیل گردید: پرسشنامه بررسی نوع حاملگی و پرسشنامه SF36 که جهت اندازه گیری کیفیت زندگی مرتبط با سلامت به کار میرود. دادهها پس از جمع آوری توسط نرم افزار آماری SPSS (نسخه 5/11) و با استفاده از آزمون آماری T-test، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: از زنان مورد مطالعه 2/40% حاملگی ناخواسته داشتند؛ که از این تعداد 7/15% ناخواسته زن، 8/7% ناخواسته شوهر و 7/16% ناخواسته هر دو بود. با استفاده از آزمون تی تست بین میانگین نمره کیفیت زندگی مرتبط با سلامت با نوع حاملگی را ارتباط معناداری مشاهده شد (0001/0<p). میانگین نمره کیفیت زندگی در خرده مقیاس روانی و جسمانی در مادران با حاملگی ناخواسته، کمتر از مادران دارای حاملگی خواسته بود (0001/0<p).
نتیجهگیری: کاهش شیوع حاملگیهای ناخواسته در شهر ثلاث کیفیت زندگی مادران را ارتقاء خواهد بخشید.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Comparative Study of extent of Mediolateral Episiotomies byDoctors and Midwives in Ahvaz Maternity Hospitalsبررسی مقایسه ای ابعاد اپیزیوتومی های مدیولترال انجام شده توسط پزشکان و ماماهای زایشگاه های شهر اهواز3237575910.22038/ijogi.2011.5759FAسمیه مکوندیکارشناس ارشد مامایی، گروه مامایی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز، اهواز، ایران.شیرین زرگر شوشتریکارشناس مامایی،دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی اهواز، اهواز، ایران.Journal Article20151118Introduction: Episiotomy is the most common operation performed in obstetrics. Since midline episiotomy has been shown to significantly increase the risk of anal sphincter injuries followed by fecal and gas incontinence, mediolateral episiotomy has become common. Despite the use of mediolateral episiotomy a large proportion of women still develop anal sphincter injuries. The aim of this study was to compare the extent of mediolateral episiotomies by doctors and midwives in Ahvaz maternity hospitals.
Methods: This descriptive-analytic study was carried out on nuliparous women who referred to Imam Khomeini, Razi and Sina maternity hospitals of Ahvaz city in 2010. The perineal length, episiotomy length, distance from the midline, shortest distance from the midpoint of the anal canal and episiotomy angle were measured using a tape in the lithotomy position immediately after episiotomy repair. Data were analyzed using descriptive statistic t-test and chi square tests in SPSS software version 15.
Results: Of 120 assessed episiotomies, 76 (%63.3) were performed by midwives and 44(%36.7) were performed by doctors and %16.6 of episiotomies had been performed with true angles. In the other hand, %13.2 of midwives and %22.7 of doctors had performed truly mediolateral episiotomies and there was no statistical difference between the 2 groups (p value=0/12)
Conclusion: These results show that the majority of episiotomies are not truly mediolateral, so more intensive training of doctors and midwives is clearly required.مقدمه: اپیزیوتومی متداولترین عمل جراحی در مامایی است. از آنجا که در اپیزیوتومی های میانی احتمال آسیب به اسفنگتر مقعد و ایجاد بی اختیاری مدفوع و گاز بیشتر است، امروزه اپیزیوتومی مدیولترال رایج شده است. با وجود استفاده وسیع از اپیزیوتومی مدیولترال هنوز هم زنان زیادی از آسیبهای مقعدی ناشی از زایمان رنج می برند. هدف از این مطالعه بررسی مقایسه ای ابعاد اپیزیوتومی های مدیولترال انجام شده توسط پزشکان و ماماهای زایشگاه های شهر اهواز بود.
روشکار: این پژوهش یک مطالعه توصیفی-تحلیلی بود که در سال 1389 روی زنان نخست زایی که برای انجام زایمان به زایشگاه های امام خمینی، رازی و سینا در شهر اهواز مراجعه کرده بودند انجام شد. روش کار به این صورت بود که بلافاصله بعد از ترمیم اپیزیوتومی در وضعیت لیتوتومی، با نوار مدرج پارچه ای طول اپیزیوتومی، فاصله ابتدای اپیزیوتومی از خط وسط، فاصله انتهای اپیزیوتومی از نقطه وسط آنوس و زاویه برش نسبت به خط عمود اندازه گیری شدند. اطلاعات بدست آمده با استفاده از آمار توصیفی و آزمونهای آماری تی- تست و کای دو نرم افزار آماری SPSS (نسخه 15) مورد تجزیه، تحلیل و بررسی قرار گرفتند.
یافتهها: از میان 120 مورد اپیزیوتومی مورد بررسی، 76 مورد (3/63%) توسط ماماها و 4 مورد (7/36%) توسط پزشکان انجام شده بود که در مجموع 6/16% از اپیزیوتومی ها با زاویه مناسب اجرا شده بودند. به عبارت دیگر 2/13% از ماماها و 7/22% از پزشکان اپیزیوتومی مدیولترال حقیقی را اجرا کرده بودند که از این نظر بین دو گروه تفاوتی وجود نداشت. (12/0= p-value).
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان داد که اکثر اپیزیوتومی های مدیولترال به شیوه نادرست اجرا می شوند. بنابراین آموزشهای بیشتر به عاملین زایمان در این زمینه ضروری به نظر میرسد.
Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Sexual Dysfunction and Related Factors among Breast Feeding Womenاختلال عملکرد جنسی و عوامل مرتبط با آن در زنان شیرده3844576010.22038/ijogi.2011.5760FAمرجان احمد شیروانیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایرانمعصومه باقری نسامیدکترای پرستاری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران، ساری، ایران.Journal Article20151118Introduction: The transition from pregnancy to postpartum period is associated with changes in sexual function which is considered a psychosocial crisis. Different social, cultural and religious status might be responsible for the various results related to the prevalence and risk factors of sexual dysfunction during postpartum period. Recognizing these problems and making a timely intervention is effective in improving the quality of life. The aim of this study was to assess sexual dysfunction and its related factors among breast feeding women during the first year after child birth.
Methods: This cross-sectional study was done on 528 women in health centers of Ghaemshahr (1387-1388) with cluster random sampling. The inclusion criterion was breastfeeding women who had spent 2 to 12 months of postpartum period, who were not divorced, educated and consented to participate in the study. Those, who had been away from their husband for any reason, lost their baby or suffered from severe physical and psychological diseases, were excluded from the study. The Demographic and midwifery data were assessed with related questionnaires. Sexual function was evaluated with female sexual function index. Data analysis was carried out using descriptive statistics, Chi-square and t-test.
Results: Findings show that nearly half of the women (41.4%) had some degree of sexual dysfunction during the first year after the delivery, which was often mild (30.4%). Severe dysfunction was more common in the first 3 months of postpartum period (71.4%). Dysfunction prevalence decreased to 9 months and then increased slightly (p=0.01). Age, duration of marriage, more parity and children, infant with health problems and fatigue were significantly associated with sexual dysfunction.
Conclusion: The prevalence of sexual dysfunction in postpartum period is more than the general population of women. Dysfunction is more common during the first 3 months and between 9 to 12 months of postpartum period. Since most women do not go to health centers for their problems, health providers must be aware of silent epidemiology of dysfunction and its risk factors to be able to provide preventive, therapeutic and counseling measures for females.مقدمه: گذر از دوران بارداری که با تغییراتی در عملکرد جنسی همراه است یک بحران روانی اجتماعی به شمار می آید. تفاوتهای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی ممکن است عامل اختلاف نتایج درمورد شیوع و عوامل موثر بر اختلال عملکرد جنسی پس از زایمان باشند. شناخت این مشکلات و مداخلات به موقع در ارتقای کیفیت زندگی موثر می باشد. این مطالعه با هدف بررسی اختلال عملکرد جنسی زنان شیرده و عوامل مرتبط با آن در طی یک سال پس از زایمان انجام گرفت.
روشکار: این مطالعه توصیفی- مقطعی روی 528 زن مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی قائمشهر در فاصله سالهای 87-88 با روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انجام شد. زنان شیردهی که بین 2 تا 12 ماه از تاریخ آخرین زایمانشان گذشته، متاهل، باسواد و از شرکت در مطالعه رضایت داشتند، انتخاب شدند. معیارهای خروج از مطالعه شامل زنانی بود که به هر علت از همسرشان دور بوده، نوزاد خود را از دست داده یا به بیماری شدید روحی و جسمی دچار بودند. مشخصات فردی و مامایی در فرم اطلاعاتی ثبت و عملکرد جنسی با پرسشنامه شاخص عملکرد جنسی زنان (Female Sexual Function Index) بررسی شد. اطلاعات پس از جمع آوری با استفاده از آمار توصیفی، کای دو و تی تست تجزیه و تحلیل و پردازش گردید.
یافتهها: حدود نیمی از زنان (4/41 %) درجاتی از اختلال عملکرد جنسی در طی یک سال پس از زایمان داشتند که اغلب در حد خفیف بود (4/30%). اختلال عملکرد شدید در طی سه ماه اول پس از زایمان شایعتر بود (4/71%). شیوع اختلال عملکرد تا ماه 9 کاهش و سپس افزایش مختصری می یافت (01/0 = p ). سن، مدت ازدواج و فرزند بیشتر، تحصیلات کمتر و خستگی مادر با اختلال عملکرد جنسی ارتباط معنی داری داشتند (05/0 >p).
نتیجهگیری: شیوع اختلال جنسی پس از زایمان بیشتر از جمعیت عمومی زنان می باشد. اختلال در 3 ماه اول و ماه 9 تا 12 پس از زایمان شایع تر است. با توجه به اینکه اغلب زنان جهت رفع مشکل خود مراجعه نمی کنند، کارکنان بهداشتی درمانی باید از این اپیدمیولوژی خاموش و عوامل موثر بر آن آگاه باشند تا بتوانند اقدامات پیشگیرانه، درمانی و مشاوره ای لازم را انجام دهند.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122The Comparison of Superficial and Vibration Massages on Backache during Labor in Primiparous Womenمقایسه دو روش ماساژ استروکینگ سطحی و ماساژ ویبراسیون بر درد کمر حین زایمان در زنان نخست زا4550576110.22038/ijogi.2011.5761FAمعصومه کاویانیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری ومامایی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایران.0000-0002-5114-371Xژاله غلامیکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی،دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون، شیراز، ایران.سارا عظیماکارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایران.کرامتاله عباس نیاکارشناس ارشد فیزیوتراپی، دانشکده توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایران.عبدالرضا رجایی فرداستاد آمار، دانشکده بهداشت و تغذیه، دانشگاه علوم پزشکی شیراز، شیراز، ایران.Journal Article20151118Introduction: Myometrial contractions are unique in the extent of pain in comparison to muscular contractions that a woman experiences during her life and women desire to get rid of such a pain. The purpose of this study was the compare two methods of superficial strocking & vibration massages on intensity and variation of low back pain during labor in primiparous women.
Methods: In this clinical interventional study 120 women were enrolled who were referred to the lanor department of Hafez and Zeinabieh hospitals in Shiraz. Participants were randomly divided into three group of 40 .The first group got strocking massage, the second got vibration massage and third group was the control group. The massages were conducted in strocking and vibration groups in three stage of dilatation (3-4, 5-7, 8-10cm respectively) in T10-L1 area for 15 minute in each stage.
Results: There was no significant difference between three groups in age & education level. Intensity of low back pain before and after of massage in two experimental groups were significantly different in 3 stages (p=0.001). Intensity of pain in 3 stages after conducting massage was significantly lower than control group (p=0.001) Variation of pain also was significantly different in 3 stages of dilatation.
Conclusion: Both strocking & vibration massages in T10-L1 segment were effective in reducing the low back pain of primiparous women. Intensity of low back pain was descending in case groups mostly in third stage. But in control group the pain was increasing in intensity mostly in third stage.
مقدمه: انقباضات عضله صاف رحم از نظر دردناک بودن در میان سایر انقباضات عضلانی فیزیولوژیک منحصر به فرد است به طوری که درد زایمان یکی از شدیدترین دردهایی است که یک زن در طول زندگی خود تجربه می کند و زنان باردار تمایل دارند به نوعی از این درد رهایی یابند. هدف از این مطالعه مقایسه بین دو روش ماساژ استروکینگ سطحی و ماساژ ویبراسیون بر شدت و تغییرات درد کمر حین زایمان در زنان نخست زا بوده است.
روشکار: در این مطالعه مداخله ای که روی 120 زن باردار نخست زای مراجعه کننده به اتاق درد بیماستانهای حافظ و زینبیه دانشگاه علوم پزشکی شیراز انجام شد که بطور تصادفی سیستماتیک به سه گروه40 نفره تقسیم شدند، (گروه اول ماساژ استروکینگ سطحی، گروه دوم ماساژ ویبراسیون و گروه سوم کنترل) و برای گروه های آزمایش در سه مرحله، دیلاتاسیون 4-3، 7-5 و 10-8 سانتی متر در ناحیه T10-L1 به مدت 15 دقیقه در هر مرحله ماساژ داده شد.
یافتهها: واحدهای مورد پژوهش از نظر سن و میزان تحصیلات تفاوت آماری معنی داری با هم نداشتند. میانگین شدت درد کمر قبل و بعد از ماساژ درگروه های آزمایش و کنترل بطور معنی داری در سه مرحله متفاوت بود (001/0=p). میانگین شدت درد در هر سه مرحله نیز بعد از انجام ماساژ درگروه های آزمایش بطور معنی داری کمتر از میانگین شدت درد در گروه کنترل بود (001/0=p). همچنین بین تغییرات درد در سه گروه و در سه مرحله نیز بطور معنی داری با یکدیگر متفاوت بوده است (001/0=p).
نتیجهگیری: هر دو نوع ماساژ در ناحیه T10-L1 در تسکین درد کمر در مرحله اول زایمان در زنان نخست زا موثر بوده است و شدت درد کمر در گروه های آزمایش سیر نزولی داشته و بیشترین میزان کاهش درد در مرحله سوم دیده شده است ولی در گروه کنترل شدت درد سیر صعودی داشته و بیشترین میزان افزایش درد در مرحله سوم مشاهده شده است.Mashhad University of Medical Sciencesمجله زنان، مامایی و نازایی ایران1680-299314520111122Assessment of the Relationship between Personality traits, Coping styles with Stress and Stress level in Pregnant Womenبررسی رابطه ویژگی های شخصیت، سبک های مقابله با استرس و سطح استرس در زنان باردار5159576210.22038/ijogi.2011.5762FAغلامرضا نیک راهاندانشجوی دکترای روانشناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانمحمد باقر کجبافدانشیار گروه روانشناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرانابوالقاسم نوریاستاد گروه روانشناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ، دانشگاه اصفهان، ، اصفهان، ایرانالهه زارعان. استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانالهام نقشینهاستادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایرانJournal Article20151118Introduction: High levels of stress during pregnancy are clearly associated with several negative health consequences for offspring and mother. Hence, there appears to be a demand for studies taking into consideration factors which might play an effective role in protecting the pregnant woman and her unborn child against harmful consequences of heightened stress levels. This study was done in order to investigate the relationship between personality traits, coping styles with stress and stress level in pregnant women.
Methods: This correlation study was done on 80 pregnant women who referred to Isfahan Shahid Beheshti Hospital in the year 2009. They completed NEO Personality Inventory, Endler and Parker Coping Inventory, Cooper Stress Questionnaire and demographic characteristics by self-report. Data were analyzed by utilizing correlation and regression analysis with SPSS software 16th version.
Results: Findings demonstrated that stress in pregnant women was related to neuroticism (r =0.607), extraversion (r = -0.460), agreeableness (r = - 0.492), conscientiousness (r = - 0.429), problem-focused coping (r = - 0.403) and emotion-focused coping (r = 0.467) (p<0.01). Neuroticism, emotion-focused coping, problem-focused coping and agreeableness predicted 55 percent of stress levels in pregnant women (R2=0.547, p=0.00). In addition, personality traits statistically were related to coping styles. (p<0.01 p<0.05 respectively).
Conclusion: According to this study, personality traits and coping styles had relationship with stress level in pregnant women. Moreover, the majority of stress level is predictable by personality traits and coping styles in pregnant women. Therefore stress management training, education and psychotherapy for mothers may be essential.مقدمه: سطوح بالای استرس در دوران بارداری به طور آشکاری با پیامدهای منفی در زمینه سلامت مادر و نوزاد در ارتباط است. به همین جهت انجام پژوهش هایی که به بررسی عوامل محافظت کننده زنان باردار و فرزند آینده آنها در مقابل پیامدهای زیان بار سطوح بالای استرس می پردازند، ضروری به نظر می رسد. هدف از این مطالعه بررسی رابطه ویژگی های شخصیت، شیوه های مقابله با استرس و سطح استرس 80 زن باردار است.
روشکار: این مطالعه همبستگی روی 80 زن باردار مراجعه کننده به بیمارستان شهید بهشتی اصفهان در سه ماهه اول سـال 1388 انجام شده است. آزمودنی ها به روش خودسنجی به تکمیل پرسشنامه شخصیت نئو، پرسشنامه شیوه های مقابله با استرس اندلر و پارکر، پرسشنامه اسـترس کوپـر و مشـخصات جمعیت شـناختی پرداختند. داده ها پس از جمع آوری از طریق تحلیل همبستگی و رگرسیون و توسط نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16)، مورد تجزیه، تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: یافته ها نشان داد استرس در زنان باردار با روان رنجور خویی (607/0=r)، برون گرایی (460/0- =r)، سازگاری (492/0- =r)، وظیفه شناسی (429/0 =r)، مقابله مساله مدار (403/0 =r) و مقابله هیجان مدار (467/0=r) ارتباط دارد (01/0>p). همچنین روان رنجورخویی، مقابله هیجان مدار، مقابله مساله مدار و سازگاری 55% از سطوح استرس در زنان باردار را پیش بینی می کنند (547/0=2R و 01/0>p) . علاوه بر این، عوامل شخصیت از نظر آماری با شیوه های مقابله مرتبط اند (01/0>p و 05/0>p).
نتیجهگیری: بر اساس نتایج بدست آمده، ویژگی های شخصیتی و شیوه های مقابله با استرس، با سطح استرس زنان باردار رابطه دارد. همچنین بیشتر استرس زنان باردار را می توان از طریق ویژگی های شخصیتی و شیوه های مقابله ای آنان پیش بینی نمود. بنابراین آموزش مدیریت استرس و برگزاری جلسات روانی آموزشی و روان درمانی برای مادران می تواند از اهمیت خاصی برخوردار باشد.