per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
1
6
10.22038/ijogi.2008.5925
5925
Original Article
مقایسه حاملگی و سندرم تحریک بیش از حد تخمدان با استفاده از دو روش آگونیستهای هورمون آزاد کننده گونادوتروپین وگونادوتروپین جفتی در تحریک تخمک گذاری بیماران مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک
Comparison of Pregnancy and Hyperstimulation Syndrome Rate with GnRH Agonist and HCG in Ovation induction of PCOS
مهتاب زینال زاده
mahtab.zeinalzadeh@gmail.com
1
زهرا بصیرت
2
استادیار گروه زنان و زایمان، فلوشیپ نازایی، دانشگاه علوم پزشکی بابل/مرکز تحقیقات باروری و ناباروری فاطمه زهرا (س)، بابل
دانشیار گروه زنان و زایمان، دانشگاه علوم پزشکی بابل مرکز تحقیقات باروری و ناباروری فاطمه زهرا (س)، بابل
مقدمه: بیماران نازایی که به روشهای مختلف تحریک تخمک گذاری، فولیکولهای مناسب ایجاد می کنند، جهت آزاد شدن تخمک ها نیاز به ایجاد SURGE LH دارند که به طور معمول از آمپول گونادوتروپین جفتی (HCG) استفاده می شود. بنابراین این مطالعه با هدف مقایسه نتایج حاملگی و میزان سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در بیماران مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCO)، با استفاده از HCG و آگونیست هورمون آزاد کننده گونادوتروپین (GnRH) طراحی گردید.
روش کار: این مطالعه توصیفی تحلیلی بر 130 بیمار نابارور مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک که در سال 1382-1383 به مراکز ناباروری بابل مراجعه کرده بودند انجام شد. 7 نفر از بیماران به علت عدم مراجعه برای تلقیح داخلی رحمی (IUI) از مطالعه حذف شدند. بیماران pco در سیکل تلقیح داخل رحمی (IUI) بعد از تحریک تخمک گذاری توسط کلومیفن سیترات و HMG در صورتی که 2 فولیکول بیشتر از 16 میلی متر یا 3 فولیکول بزرگتر از 14 میلی متر داشتند و تمایل به متوقف کردن درمان نداشتند، به طور تصادفی جهت LH surge، از HCG یا از GnRH استفاده شد و وجود حاملگی و سندرم تحریک بیش از حد تخمدان در بیماران بررسی و اطلاعات از طریق نرم افزار آماری spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتایج: در گروه HCG 79 نفر و در گروه آگونیست GnRH 44 نفر قرار داشتند. میانگین سنی بیماران، مدت ناباروری، تعدادآمپول مصرفی، اندکس توده بدنی و نوع نازایی در گروه HCG و GnRH-a، اختلاف معنی داری نداشت (05/0<p). سندرم تحریک بیش از حد تخمدان تخمدانی در7 نفر (9/8 %) از گروهHCG و3 نفر (8/6%) از گروه GnRH-a دیده شد (49/0=p). حاملگی در35 نفر (3/44%) از گروه HCG و20 نفر (5/45%) از گروه GnRH دیده شد (526/0=p).
نتیجه گیری: با توجه به اینکه میزان سندرم تحریک بیش از حد تخمدان و میزان حاملگی در بیماران تخمدان پلی کیستیک با تحریک تخمک گذاری با HCG و آگونیست GnRH تفاوت معنی داری نداشته است، بنابراین جهت ایجاد LHsurge در بیماران pco،GnRH می تواند به عنوان یک جایگزین HCG در نظر گرفته شود.
Introduction: Infertile women with induction ovulation that have appropriate follicules, need LH surge to release eggs, this is done routinely by HCG. This study designed to compare the pregnancy rate and hyper stimulation syndrome in PCOS patients with GnRH agonist instead of HCG.
Material and Methods: This descriptive study performed from 2003 to 2004 on 130 infertile patients with PCOS at Babol Infertility Center, Babol, Iran. This study was approved by the local committee of medical ethics. After induction ovulation if patients had 2 Follicules more than 16 mm or 3 folliculs more than 14 mm, we randomly used HCG or GnRH agonist for LH surge. The pregnancy rate and hyperstimulation syndrome evaluated. Data analyzed by spss.
Results: There were79 patients in HCG group and 44 patients in GnRH agonist group. There was no significante difference between HCG and GnRH agonist group, with regard to the mean age, infertility duration, number of HCG injection, body mass index and type of infertility (p>0.05). Over all 7(8.9%) patients in HCG group and 3(6.8%) in GnRH agonist group had ovarian hyperstimulation syndrome (p= 0.49). There was pregnancy in 35 (44.3%) patients of HCG group and in 20 (45.5%) patients of GnRH agonist group (p= 0.526).
Conclusion: There was no significant difference in the rate of pregnancy and ovarian hyperstimulation in patients with polycystic ovary, having induction ovulation with HCG and GnRH agonist. So it can be concluded we can say that: GnRH can be used instead of HCG for doing LH surge in PCO patients.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5925_aa3712dfb6b0512cb8f3541578a5752f.pdf
سندرم تحریک بیش از حد تخمدان
حاملگی
سندرم تخمدان پلی کیستیک
گونادوتروپین جفتی
هورمون آزاد کننده گونادوتروپین
Ovarian Hyperstimulation Syndrome
pregnancy
Polycystic Ovarian Disease
HCG
GnRH
GnRh agonist
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
7
14
10.22038/ijogi.2008.5926
5926
Original Article
بررسی فراوانی گونه های پرووتلا در زنان با عفونت واژینوز باکتریائی و تعیین مقاومت دارویی آنها
The Frequency of Prevotella Species in Women with Bacterial Vaginosis and Detection of the Drug Resistance
رسول یوسفی مشعوف
1
مرضیه اتوگرا
2
دانشیار گروه میکروبیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی همدان
کارشناس مامایی، دانشکده پرستاری و مامائی، دانشگاه علوم پزشکی همدان
مقدمه: اخیرا مقاومت دارویی در سه گونه پرووتلا شامل بیویا، دیسینس و ملانینوژنیکوس که در ایجاد عفونتهای دستگاه تناسلی زنان نقش دارند، دیده شد. این تحقیق با هدف بررسی فراوانی واژینوز باکتریائی و تعیین مقاومت دارویی گونه های پرووتلا انجام شد.
روش کار: این مطالعه توصیفی بر310 بیمار مبتلا به ترشحات واژنی مراجعه کننده به درمانگاه زنان بیمارستان فاطمی همدان در سال 1383-1384 در تشخیص واژینوز باکتریائی بر اساس 4 شاخص آزمایشگاهی بررسی ترشحات واژن از نظر هموژن یا غیر هموژن بودن، تست ویف، مشاهده کلوسل در اسمیر و تعیین pH صورت گرفت. برای تعیین مقاومت دارویی باکتریها در مورد 9 آنتی بیوتیک روش کربی بائر انجام شد. اطلاعات در پرسشنامه جمع آوری و توسط نرم افزار آماری spssمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج: از310 نمونه کلینیکی، 7/65% بیماران دارای واژینوز باکتریائی بودند که 4/47% کلوسل، 2/66% تست ویف مثبت، 1/87% pH بالاتر از 5/4 و 7/67% ترشحات غیر هموژن دیده شد. همچنین در کل تعداد 60 سویه (3/19%) پرووتلا به دست آمد که در80% پرووتلا بیویا، 6/11% پرووتلا دیسینس و 3/8% پرووتلا ملانینوژنیکوس بود. این باکتریها به همراه 4 باکتری رفرانس نسبت به پنی سیلین 100% و نسبت به وانکومایسین و کانامایسین بیش از 60% مقاومت نشان دادند، در حالی که مقاومت نسبت به سفوکستین، کلیندامایسین، مترونیدازول و سیپروفلوکساسین کمتر از 10% بود.
نتیجه گیری: فراوانی ابتلا به واژینوز باکتریایی در این بیماران نسبتاً بالاست. شایعترین گونه جدا شده، پرووتلا بیویا و مؤثرترین آنتی بیوتیک بر آن سفوکستین، کلیندامایسین، مترونیدازول و سیپروفلوکساسین بود.
Introduction: Recently drug resistance to three species of Prevatella (P.bivia, P. melaninogemcus, P. disicns) is seen. The aim of this study was to evaluate the frequency of bacterial vaginosis and detection of drugs resistance of Prevotella species.
Materials and Methods: This descriptive study performed from 2004 to 2005 at Fatemi Hospital of Hamadan, Iran, on 310 female patients with vaginal discharge. This study was approved by the local committee of medical ethics. Laboratory diagnosis of bacterial vaginosis was based on 4 criteria including study of the homogenesity of the discharges, performing of whiff test, search for clue cell in smear and determination of pH of the discharge. Antibiogram test was performed by method of Kirby-Bauer and 9 commonly used antibiotics were applied. The data collected in a questionnaire and analyzed, using spss software.
Results: Of 310 patients with discharge, 65.7% were diagnosed as bacterial vaginosis that 47.4% of them had clue cells, 66.2% were whiff test positive, pH of 87.1% of the discharge were more than 4.5 and 76.7% had non-homogenous discharge. Out of 310 samples, 60 (19.3%) Prevotella species isolated in which 80% was P.bivia, 11.6%P.disiens and 8.3% P.melaninogenicus.These isolates and 4 references strains were resistant to penicillin (100%) and to vancomycin, kanamycin (> 60%). Resistance to cefoxcetin, clindamycin, metronidazole and ciprofloxacin were less than 10%.
Conclusion: The frequency of bacterial vaginosis in our patients was relatively high. The most frequent isolated strain was P.bivia and also the most effective antibiotics against Prevotella isolates were ciprofloxacin, cefoxcetin, clindamycin and metronidazole.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5926_77fd2da9742ccf531ff32543cdc2e224.pdf
پرووتلا
واژینوز باکتریایی
آنتی بیوتیک
مقاومت دارویی
Prevotella species
Bacterial vaginosis
Antibiotic
Drugs resistance
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
23
31
10.22038/ijogi.2008.5927
5927
Original Article
مقایسه میزان باروری با سه روش درمانی درسندرم تخمدان پلی کیستیک
Three Therapeutic Methods for Polycystic Ovarian Syndrome
فاطمه وحید رودسری
VahidroodsariF@mums.ac.ir
1
صدیقه آیتی
ayatis@mums.ac.ir
2
پریسا ظریف نجفی
3
محمد تقی شاکری
shakerim@mums.ac.ir
4
دانشیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
استادیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
رزیدنت زنان و مامایی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
استادیار گروه بهداشت و پزشکی اجتماعی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
مقدمه: ناباروری مشکلی است که10-15% زنان مبتلا به آن می باشند و شایعترین منشا زنانه آن اختلالات تخمک گذاری است (35-40%)، از میان اختلالات تخمک گذاری تخمدانهای پلی کیستیک شایعترین علت می باشد. از آنجا که این افراد دچار مقاومت به انسولین و چاقی و افزایش آندروژنها هستند، مطالعات بسیاری دال بر تاثیر داروهای حساس کننده به انسولین مانند متفورمین در بیماران PCOS انجام شده است. این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر سه روش درمان با کلومیفن سیترات (CC)، متفورمین و کلومیفن سیترات به علاوه متفورمین، در بیماران نابارور مبتلا به PCOS طراحی شده است.
روش کار: مطالعه حاضر یک مطالعه کارآزمایی بالینی است که بر 60 نفر بیمار مبتلا به PCOS مراجعه کننده به مرکز ناباروری منتصریه وابسته به دانشگاه مشهد در سال 1383 به مدت یکسال انجام شده است. زنان مورد مطالعه به طور تصادفی به 3 گروه 20 نفره تقسیم شدند.
گروه اول فقط کلومیفن سیترات، گروه دوم فقط متفورمین و گروه سوم کلومیفن سیترات به علاوه متفورمین، در یک دوره درمانی سه ماهه دریافت کردند. مشخصات فردی و نتایج درمانی در پرسشنامه جمع آوری گردید. اطلاعات به دست آمده با استفاده از نرم افزارکامپیوتری SPSS و آزمون های آماری T و کای دو مورد تجزیه وتحلیل آماری قرار گرفت و آمار توصیفی 05/0 £ p به عنوان سطح معنی داری قابل ملاحظه در نظر گرفته شد.
نتایج: از تعداد60 زن نابارور مورد مطالعه در این بررسی 29نفر (3/48%) باردار شده اند. بیشترین تعداد بارداری در گروه درمان توام کلومیفن سیترات و متفورمین بوده است (70%) که با دو روش دیگر تفاوت معنی داری دارد (028/0 =p). در بیماران با تیتر تستوسترون بالای سرم و هیرسوتیسم این نتیجه بارزتر می باشد.
نتیجه گیری: ترکیب متفورمین + کلومیفن سیترات به طور قابل ملاحظه ای میزان تخمک گذاری وحاملگی را در بیماران مبتلا به PCOS افزایش می دهد.
Introduction: About 10-15% of women in the reproductive ages suffer from infertility. The most common cause of infertility with female factor is ovulation disorders (35-40%) and among them polycystic ovary syndrome (PCOS) is the most common. These patients suffer from insulin resistance, obesity and increase in androgens; many recent studies have focused on the effects of insulin sensitizing agents like metformine on the patients with PCOS. The aim of this study was to evaluate the efficacy of the three therapeutic methods of clomiphen citrate (CC), metformine and clomiphen citrate plus metformine on infertile women with PCOS.
Materials and Methods: This clinical trial study performed in the year 2004 at Montaserie Hospital of Mashhad University of Medical Sciences, on three groups of 20 PCOS Patients. This study was approved by the local committee of medical ethics. The women in the first group were treated with clomiphen citrate, the second group with metformine and the third group with clomiphen plus metformine for 3 months. Data were analyzed by SPSS software, by using t-student and c2. p£0.05 was statistically significant.
Results:Over all twenty nine (48.3%) of women conceived, with the highest rate (%70) belonging to the group treated with clomiphen citrate plus metformine (group three). There was a significant difference comparing to the other two groups (p=0.028). This finding was even more significant in the cases with high levels of serum testosterone and hirsutism.
Conclusion: Combination of metfomine plus clomiphen citrate significantly improves ovulation and pregnancy rates in patients with PCOS.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5927_f70be0fc676938c64e8f5562c15b84d1.pdf
سندرم تخمدان پلی کیستیک
کلومیفن سیترات
متفورمین
ناباروری
PCOS
Clomiphen Citrate (CC)
Metformine
Infertility
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
33
39
10.22038/ijogi.2008.5928
5928
Original Article
مصرف ویتامین ث و پارگی زودرس پرده های جنینی
Vitamin C Supplementation and PROM
محبوبه حاجی فقها
1
طاهره کشاورز
2
محمد ابراهیم پارسانژاد
3
عبدالرضا رجائی فرد
4
کارشناس ارشد مامائی، دانشکده پرستاری مامائی حضرت فاطمه(س)، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
کارشناس ارشد مامائی، دانشکده پرستاری و مامائی حضرت فاطمه(س)، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
استاد گروه زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
دانشیار گروه آمار، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
مقدمه: پارگی زودرس پرده های جنینی در10-20% بارداری ها اتفاق می افتد و عامل30-40% زایمان قبل از موعد می باشد. ویتامین ث در متابولیسم کلاژن پرده های جنینی نقش مهمی داشته و باعث افزایش مقاومت پرده های جنینی می شود. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط مصرف ویتامین ث با پارگی زودرس پرده های جنینی و زایمان قبل از موعد می باشد.
روش کار: این مطالعه کارآزمایی بالینی از دی ماه 1384 تا تیرماه 1385 بر زنان باردار مراجعه کننده به درمانگاه های بارداری بیمارستانهای حافظ و شوشتری وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز انجام گردید.117 زن باردار، سن حاملگی و20 هفته واجد شرایط به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند و از هفتة 20 تا 36 بارداری هر 4 هفته از نظر واژینوز باکتریال ارزیابی شدند. به گروه آزمایش روزانه یک قرص جویدنی 100 میلی گرمی ویتامین ث داده شد. مشخصات فردی، نتایج زایمان و اطلاعات در پرسشنامه جمع آوری شد و از نرم افزار SPSS و آمار توصیفی و جداول توزیع فراوانی برای تجزیة آنها استفاده گردید و دو گروه از نظر پارگی زودرس پرده های جنینی و زمان زایمان با هم مقایسه شدند.
نتایج: از 117 خانم باردار، 57 نفر درگروه آزمایش و 60 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند که 5 نفر درگروه آزمایش (77/8%) و 22 نفر در گروه کنترل (67/36%) به علت پارگی زودرس پرده های جنینی زایمان کردند (001/0p<). 4 نفر در گروه آزمایش (41/7%) و 18 نفر در گروه کنترل (08/32%) زایمان ترم با پارگی زودرس پرده های جنینی داشتند )001/0(p=. 1 نفر در گروه آزمایش )30/33%( و 4 نفر در گروه کنترل )10/57%( به علت پارگی زودرس پرده های جنینی زایمان قبل از موعد داشتند)5/0(p>.
نتیجه گیری: مصرف مکمل ویتامین ث، بعد از هفتة 20 بارداری از پارگی زودرس پرده های جنینی پیشگیری می کند.
Introduction: Premature rupture of membranes (PROM) affects 10-20% of all pregnancies, occuring in approximately 30% to 40% of preterm deliveries. Vitamin C has a role in collagen metabolism and increases resistance maintenance of the chorioamniotic membranes. The objective of this study was to evaluate the relationship between vitamin C supplementation with PROM and preterm delivery.
Methods and Materials: This clinical-trial study carried out from Jan to Jul 2006 at Hafez and Shoushtari Hospitals of Shiraz University of Medical Sciences. This study was approved by the local committee of medical ethics. Pregnant women (n=117) with 20 weeks gestational age, randomly divided into two groups 57 in the case group and 60 in the control group and evaluated every 4 weeks, from 20 to 36 weeks of pregnancy. At each evaluation, a vaginal examination was performed, to rule out bacterial vaginosis infection. The case group received a chewing tablet of 100 mg vitamin C daily. PROM and preterm delivery was recorded for each group as indicator of the protective effect of vitamin C supplementation.
Results: PROM occurred in 5 (8.77%) and 22 (36.67 %) pregnancies in the case and control group respectively (p<0/001). Four patients (7.41%) in the case group and 18 pregnant women (32.08 %( in the control group delivered at term with PROM (p=0.001). One woman (33.30%) in the case group and 4 women (57.10 %( in the control group delivered due to PROM at term (p> 0.5).
Conclusion: Supplementation of vitamin C after 20 weeks of gestation prevents PROM.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5928_186ae599827f3aafc5ac5017f0b28247.pdf
ویتامین ث
پارگی زودرس پرده های جنینی
زایمان قبل از موعد
Vitamin C
Premature rupture of membranes
Preterm delivery
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
41
48
10.22038/ijogi.2008.5929
5929
Original Article
مقایسة تأثیر دو روش بیهوشی عمومی و بی حسی موضعی بر تغییرات هموگلوبین پس از سزارین
Comparison of Hemoglobin Concentration, after Cesarean Section, Between Two Methods: General Anesthesia and Spinal Anesthesia
مهرانگیز زمانی
zamani_mhr@yahoo.com
1
ماندانا منصور قناعی
m_m_ghanaie@yahoo.com
2
پوران حاجیان
3
شهلا نصراللهی
4
استادیار گروه زنان، دانشگاه علوم پزشکی همدان
استادیار گروه زنان، دانشگاه علوم پزشکی گیلان
استادیار گروه بیهوشی، دانشگاه علوم پزشکی همدان
استادیار گروه زنان، دانشگاه علوم پزشکی همدان
مقدمه: داروهای هالوژنه مورد استفاده در بیهوشی عمومی در عمل جراحی سزارین، ممکن است باعث افزایش میزان از دست رفتن خون در حین عمل شوند. از طرفی در مطالعات عنوان شده است که تفاوت معنی داری از نظر میزان خون از دست رفته بین بیماران تحت بیهوشی عمومی و بی حسی ناحیه ای وجود ندارد. بنابراین مطالعه حاضر با هدف مقایسه تاثیر دو روش بیهوشی عمومی و موضعی بر تغییرات هموگلوبین پس از عمل جراحی سزارین انجام شد.
روش کار: این مطالعه به صورت کارآزمائی بالینی تصادفی شده در سال 1384 بر زنان حامله که به دلیل سزارین قبلی مراجعه کرده بودند در بیمارستان فاطمیه شهر همدان انجام شده است.170 زن حامله که برای سزارین انتخاب شده بودند، به صورت تصادفی به دو گروه 85 نفری تقسیم شدند. ریپیت الکتیو به صورت تصادفی به دو گروه 85 نفره تقیسم شدند. معیارهای خروج از مطالعه عبارت بودند از: بیماران مبتلا به مشکل قلبی، اختلالات انعقادی، کم خونی، مسمومیت حاملگی، کندی مغز، سزارین اورژانس، آتونی (پلی هیدرآمنیوس، چندقلویی و…) وزن هنگام تولد بیشتر از 4 کیلوگرم و مدت زمان طولانی عمل (بالاتر از 90 دقیقه). افراد گروه اول تحت بیهوشی عمومی و افراد گروه دوم تحت
بی حسی ناحیه ای، به روش نخاعی قرار گرفتند.
نتایج: میانگین سنی، طول مدت جراحی و طول مدت بیهوشی در دو گروه بیهوشی عمومی و بی حسی نخاعی، تفاوتی نداشت (05/0p>). تجزیه و تحلیل داده های مطالعه حاضر با استفاده از آزمون تی زوج نشان داد که میزان هموگلوبین و هماتوکریت در هر کدام از دو گروه بیهوشی عمومی و بی حسی نخاعی نسبت به قبل از عمل، کاهش معنی داری داشته است (05/0p<). نتایج مطالعه حاضر نشان داد میزان کاهش همو گلوبین و هماتوکریت بعد از جراحی (تفاوت میانگین هماتوکریت، قبل و بعد از جراحی) در بیماران تحت بیهوشی عمومی، به طور معنی داری بیشتر از بیماران تحت بی حسی نخاعی بود (05/0p<). در موارد طولانی شدن زمان عمل هماتوکریت کاهش بیشتری نشان داد ( 05/0p<). 1 نفر در گروه آزمایش (30/33%) و 4 نفر در گروه کنترل (10/57%) به علت پارگی زودرس پرده های جنینی زایمان قبل از موعد داشتند (5/0p<).
نتیجه گیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که میزان کاهش هماتوکریت بعداز عمل جراحی سزارین در بیمارانی که تحت بیهوشی عمومی قرار می گیرند، بیشتر از بیمارانی است که تحت بی حسی نخاعی قرار می گیرند.
Introduction: the use of halogenated agents during balanced general anesthesia may result in an increase in blood loss associated with cesarean section but in some studies this result rejected. The aim of this study was, Comparison of hemoglobin concentration, after cesarean section between two methods: general anesthesia and spinal anesthesia.
Materials and Methods: This clinical trial study comprised 170 pregnant women, who were elective cesarean section candidates for the second time. This study was approved by the local committee of medical ethics. Patients were randomly divided into two groups, each with 85 members. Exclusion criteria were: cardiac diseases, coagulate disorders, anemia, preeclampsia, abruptio placenta, emergent cesarean section cases, atonia (polyhydramnius ….), birth weight more than 4kg, and long duration of the operation (more than 90’). Patients of the first group underwent general anesthesia and spinal anesthesia was applied for the second group.
Results: There was no significant difference between both groups regarding the mean age, operation, and anesthesia durations (p>0.05). The mean hemoglobin (HP) and hematocrit (Hct) levels were significantly lower in both groups post operatively compared with the same values pre operatively (p<0.05). Post operative, Hb.Hct reduction rate (preoperative Hb.Hct minus post operative Hct) was significantly higher in general anesthesia group (p<0.05). If duration of operation time was longer than one hour, Hct significantly decreased.
Conclusion: Results of the present study showed that postoperative Hct reduction rate in cesaeran section was higher in patients who received general anesthesia in comparison with spinal anesthesia.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5929_d7c73b2cefa5029269f9626f63856242.pdf
سزارین
بی حسی نخاعی
بیهوشی عمومی
هموگلوبین
هماتوکریت
Cesaran Section
General anesthesia
Spinal anesthesia
Hemoglobulin
Hematocrit
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
49
53
10.22038/ijogi.2008.5930
5930
Original Article
عوارض کاهش فشار خون در بی حسی اپیدورال طی زایمان واژینال و اثر آن بر نوزاد
The Evaluation of Frequency of Hypotention in Normal Vaginal Delivery with Epidural Anesthesia in Beheshti and Jorjani Hospitals of Isfahan 2003
زهرا شهشهان
1
نیلوفر فرجی زاده
2
مژده قاسمی
3
دانشیار گروه زنان و مامائی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
کارورز
کارشناس مامایی، مسئول دفتر پژوهشی
مقدمه: درد زایمان شدیدترین درد شناخته شده محسوب شده و می تواند یک تجربه بحرانی در دوره زندگی زن تلقی گردد. روشهای مختلفی برای تسکین درد زایمان ارائه شده است از جمله روشهای غیر داروئی (هیپنوتیزم، طب سوزنی) و روشهای داروئی (داروهای سیستمیک، استنشاقی و بی دردی ناحیه ای) می باشد. از مؤثرترین روشها برای کاهش درد، بی دردی اسپاینال و اپیدورال می باشد که سبب بی دردی کامل در بسیاری از خانمهای در حال زایمان می شود. این مطالعه با هدف بررسی عوارض جانبی کاهش فشار خون به عنوان شایع ترین عارضه بی حسی اپیدورال و اثر آن بر مادر و جنین و نهایتاً نوزاد متولد شده انجام شده است.
روش کار: این مطالعه توصیفی در زنان حامله مراجعه کننده به بیمارستان بهشتی و جرجانی اصفهان در پاییز و زمستان سال 1381 انجام شد. 137 زن حامله که رضایت کامل برای انجام بی حسی اپیدورال داشتند و سن آنها بین 21-30 سال بود، حاملگی اول، سن حاملگی 37 تا 42 هفته داشتند مورد مطالعه قرار گرفتند. افراد مورد مطالعه همگی تحت شرایط یکسان توسط یک متخصص بیهوشی تحت بی حسی اپیدورال قرار گرفتند. اطلاعات فردی، سن حاملگی، میزان دیلاتاسیون و افاسمان و فشار خون قبل از بی حسی اپیدورال، فشار خون بعد از بی حسی اپیدورال، ضربان قلب جنین قبل و بعد از بی حسی اپیدورال، سرگیجه، تهوع و نمره آپگار نوزاد متولد شده در پرسشنامه ثبت وبا استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمون تی دانشجویی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
نتایج: میزان توزیع فراوانی کاهش فشار خون 1/16% در این مطالعه به دست آمد. همچنین در مورد فرضیه ارتباط کاهش فشار خون و نمره آپگار نوزاد متولد شده در بی حسی اپیدورال طی زایمان واژینال، میانگین نمره آپگار نوزاد در مادرانی که دچار کاهش فشار خون شده بودند (23/1 + 8) و در مادرانی که اصلاً کاهش فشار خون پیدا نکردند، میانگین نمره آپگار نوزاد (72/0 + 9) بود. فراوانی نسبی سرگیجه نیز 4/20% به دست آمد.
نتیجه گیری: در این مطالعه توزیع فراوانی کاهش فشار خون 1/16% به دست آمد که این میزان در مقایسه با آمار کتب مرجع کمتر است. همچنین کاهش نمره آپگار مشاهده شده در این مطالعه در محدوده عدم نیاز به احیا نوزاد بوده است که این مورد نیز به دلیل طولانی بودن مرحله دوم زایمان بوده است بنابراین می توان از این روش به عنوان روش ایمن در ترویج زایمان واژینال و کاهش آمار سزارین های غیر ضروری بهره گرفت.
Introduction: Delivery pain is one of the most severe known pains that can be considered a critical experience in lifelong for every woman .Different methods has been introduced for reducing delivery pain such as non pharmacological methods (hypnotism, Acupuncture) and pharmacological methods (systemic drugs ,inhalant anesthetics ,regional anesthesia). Now, the most popular methods for pain relief in labor is regional anesthesia. The most common techniques are spinal, epidural, para cervical and pudendal anesthesia. The most effective ways for pain relief in labor is spinal and epidural block that Produces a complete pain relief in most women. The purpose of this study is determining the distribution of hypotention as a most common complication of epidural anesthesia in vaginal delivery that can lead to fetal distress and low APGAR score and cesarean section.
Material and Methods: This is a cross sectional (descriptive–analytic) study and 137 cases were studied. Most of them were 21-30 years old. This study was approved by the local committee of medical ethics. Gestational age was 37-42 weeks .This study was established in fall and winter of year 2003 at Beheshti & Jorjani hospitals. All of them were at the same conditions and all epidural blocks were done with the same anesthesiologist.
Results: The data analysis of all cases showed that the distribution of hypotention was 16.1%. distribution of vertigo was 20.4% .The neonatal APGAR score of those mothers who had hypotention during delivery was (8+ 1.23) while APGAR score of those ones who didn’t have hypotention was 9 or more (p<0.001).
Discussion: Hypotension is a common side effect of epidural anesthesia and it can cause fetal distress and low APGAR score, but with infusion 500-1000 CC ringer lactate boxter before anesthesia, can reduce rate of hypotension, prevent hypoxia side effects and low score of APGAR . Of curse 1 degree reduction in APGAR score may be resulted from length of stage II of labor.So epidural anesthesia can be considered as a reliable and safe method for advertising vaginal delivery and reducing the number of unnecessary cesarean section.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5930_df0a6a1ff63e05056f98011eed8e5d81.pdf
بی حسی اپیدورال
کاهش فشار خون
کاهش ضربان جنین
Epidural Anesthesia
Hypotension
FHR
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
55
60
10.22038/ijogi.2008.5931
5931
Original Article
مقایسه تاثیربستن زودرس و دیررس بندناف بر آپگار نوزاد
Comparison of the Effect of Early and Late Umbilical Cord Clamping on the Apgar score of the Neonate
اعظم جهازی
1
معصومه کردی
m.kordi@mums.ac.ir
2
سیدرضا مظلوم
mazlom r@ mums.ac.ir
3
کارشناس ارشد مامایی، مربی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرگان
کارشناس ارشد ما مایی، مربی و عضو هیئت علمی دانشکده پرستاری و مامایی مشهد
دکترای پرستاری و عضو هیئت علمی دانشکده پرستاری و مامایی مشهد
مقدمه: پس از سال ها بحث و گفتگو٬ توافق اندکی در مورد زمان مناسب برای بستن بندناف وجود دارد. به دنبال بستن دیررس بندناف٬ نوزاد تزریق خون جفتی بیشتری دریافت می کند که ممکن است بر آپگار او مؤثر باشد. این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر بستن زودرس و دیررس بندناف بر آپگار نوزاد انجام شد.
روش کار: پژوهش حاضر به شیوه کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی و دو سو کور بر روی 64 نوزاد رسیده سالم، در فاصله مهر ماه تا بهمن ماه 1381 در بیمارستان دزیانی گرگان، صورت گرفت. مادران واجد شرایط قبل از زایمان طبیعی به طور تصادفی به دو گروه بستن زودرس و دیررس بندناف تقسیم شدند. بندناف در گروه بستن زودرس30 ثانیه و در گروه بستن دیررس 3 دقیقه پس از تولد در حالی که نوزاد هم سطح با دهانه واژن قرار داشت بسته شد. نمره آپگار نوزاد در پایان دقیقه اول و پنجم تولد٬ حجم خون باقی مانده جفتی و حجم تقریبی خون نوزاد تعیین شد. جهت گردآوری داده ها از فرم های انتخاب نمونه٬ مصاحبه و مشاهده استفاده گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون های من ویتنی٬ کای دو و تی دانشجویی تجزیه و تحلیل شد.
نتایج: نمره آپگار دقیقه اول و دقیقه پنجم بین دو گروه بستن زودرس و دیررس بندناف اختلاف معنی دار داشت(p<0.001). حجم خون باقی مانده جفتی در گروه بستن دیررس بندناف 5/39 % کمتر از گروه بستن زودرس بود(p<0.001). حجم تقریبی خون نوزاد در گروه بستن دیررس بندناف 1/7% بالاتر از گروه بستن زودرس بود(p<0.001).
نتیجه گیری: بستن دیررس بندناف به طور معنی دار سبب افزایش نمره آپگار٬ کاهش حجم خون باقی مانده جفتی و افزایش حجم تقریبی خون نوزاد می شود. مطالعات بیشتر با تغییر در زمان بستن بندناف یا سطح نگه داری نوزاد پیشنهاد می گردد
Introduction: After decades of discussion and dialogue, there is little agreement about suitable time for after birth umbilical cord clamping. By using the late cord clamping, neonate receives more placental transfusion that may affect the Apgar score. This study was designed to compare the effect of early and late cord clamping on the Apgar score of the neonate.
Methods and Materials: This double blind, randomized, clinical trial carried out, in the year 2002 at Deziani Hospital of Gorgan, Iran. This study was approved by the local committee of medical ethics. Healthy full-term vaginally born neonates (n=64), were randomly allocated to early (30s) and late (3min) umbilical cord clamping group. During this period of time, the attendant held the neonate supine at the level of introitus. At the end of 1min and 5mins after birth The Apgar score of the neonate, residual placental blood volume and estimated neonatal blood volume were determined. Data obtained by interview and observation, analyzed by SPSS software, Mann Whitney, t student and Chi-squared tests.
Results: There was a significant difference between early and late umbilical cord clamping groups (p<0.001), in the 1min and 5mins Apgar scores of the neonate. Placental residual blood volume in the late cord clamping group was 39.5% lower than the early cord clamping group (p<0.001). Estimated neonatal blood volume in late cord clamping group was 7.1% higher than early cord clamping group (p<0.001).
Conclusion: Late cord clamping leads to a significant increase in the Apgar score of the neonate and the estimated neonatal blood volume. However, the placental residual blood volume significantly decreased. Further trials should delay cord clamping until cessation of cord pulse or alter the level that the newborn is kept.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5931_d2b9aae771c6e5fb5cb9e4c90ff2f91f.pdf
بستن زودرس بندناف
بستن دیررس بندناف
آپگار
نوزاد
Clamping
Apgar
neonate
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2008-06-21
11
2
61
64
10.22038/ijogi.2008.5932
5932
Case report
گزارش یک مورد نادر از سندرم آکوندروژنزیس نوع II
A Report of a Rare Case of Achondrogenesis Syndrom Type II
حسن بسکابادی
boskabadih@mums.ac.ir
1
غلامعلی معموری
maamourigh@mums.ac.ir
2
استادیار گروه نوزادان، فوق تخصص نوزادان، بیمارستان قائم (عج)، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
استاد گروه اطفال، فوق تخصص نوزادان، بیمارستان قائم (عج)، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
مقدمه: سندرم آکوندروژنزیس یک اختلال دیسپلازی اسکلتی نادر می باشد. اکثر بیماران در رحم یا هنگام تولد فوت می شوند. علائم بالینی متشکل از سر بزرگ، توراکس کوچک، اندام کوتاه و باریک است. هیدروپس در بیشتر بیماران وجود دارد. در این مقاله یک مورد از این بیماری نادر با علائم بالینی ذکر شده است.
معرفی بیمار: بیمار نوزادی با وزن 5/2 کیلوگرم که در معاینه فیزیکی سر بزرگ و فونتانل باز و برجسته بود. این نوزاد بعد از تولد علی رغم احیاء قلبی ریوی فوت نمود،
نتیجه گیری: یافته های رادیوگرافی تیپیک این بیماری فقدان مراکز استخوان سازی مهره ها –کوتاهی واضح اندام فوقانی و تحتانی، دفورمیتی انتهای استخوانها است. تشخیص قبل از تولد با ویلو سنتزوپس از آن با یک سونوگرافیست مجرب امکان پذیر است. در موقع تولد بر اساس علائم کلینیکی و رادیولوژیک و اتوپسی تشحیص دقیق داده می شود
Introduction: Achondrogesis is a rare severs skeletal displasia. Clinical findings include large head, small narrow thorax, extreme limb shortening, variable degree of hydrops fetalis. Most babies die in uterus.
Case Report: In this article a rare case of this disease (type II) with all of clinical findings, and characteristics radiological features (short limb, large head, skeletal deformity, absence of ossification center of vertebra, pubis and sacrum is reponted.
Conclusion: Antenatal diagnosis (villocentesis in the first trimesters and then experienced sonographer) and at birth clinical examination, radiographs, and autopsy are mandatory for making a specific diagnosis.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_5932_ab7868408aee77ab7379502a2628d2e1.pdf
آکوندروژنزیس
کوندرودیتروفی
هیدروپس
Achondrogesis
Hydropse
Chondrodysthrophy