per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2014-01-21
16
83
1
8
10.22038/ijogi.2014.2263
2263
Original Article
تأثیر مصرف کلسیم به تنهایی و ترکیب آن با منیزیم بر میزان و طول مدت خونریزی قاعدگی در دانشجویان مبتلا به دیسمنوره اولیه
Effect of Calcium with and Without Magnesium on Amount and Duration of Menstrual Bleeding in Students with Primary Dysmenorrhea
سکینه محمد علیزاده چرندابی
sakineh mohammadalizadeh@yahoo.com
1
مژگان میرغفوروند
mirghafourvandm@tbzmed.ac.ir
2
یوسف جوادزاده
javadzadehy@tbzmed.ac.ir
3
سلیمه نظامیوند چگینی
nezamivandsalime@yahoo.com
4
دانشیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
دانشیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
دانشیار گروه داروسازی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
کارشناس ارشد مامایی، کمیته تحقیقات دانشجویی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
مقدمه:کمبود کلسیم و منیزیم، یکی از عوامل مطرح در افزایش میزان خونریزی همراه با دیسمنوره می باشد. با توجه به نیافتن مطالعه مداخلهای در این زمینه، مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر مصرف کلسیم به تنهایی و ترکیب آن با منیزیم بر میزان و طول مدت خونریزی قاعدگی انجام شد. روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور در سال ١٣٩١ بر روی 63 دانشجوی مبتلا به دیسمنوره اولیه متوسط تا شدید در تبریز انجام شد. افراد به طور تصادفی در سه گروه دریافتکننده قرصهای کلسیم به تنهایی، ترکیب کلسیم و منیزیم و پلاسبو قرار گرفتند. میزان و مدت خونریزی طی دو ماه قبل از مداخله و دو ماه مداخله بر اساس چارت هیگام محاسبه شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 13) و آزمونهای کولموگروف اسمیرنوف، Levene، آنالیز واریانس یک طرفه، آزمون ANCOVA و تی زوجی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: پس از مداخله، میانگین میزان خونریزی و طول مدت خونریزی در افراد گروه کلسیم- منیزیم به طور معنیداری کمتر از گروه پلاسبو بود (به ترتیب 009/0=p، 006/0=p). میانگین میزان خونریزی در گروه کلسیم تفاوت معنیداری با گروه پلاسبو نداشت (29/0=p) ولی طول مدت خونریزی به طور معنیداری کمتر بود (017/0=p). نتیجهگیری: مصرف ترکیب کلسیم و منیزیم در کاهش میزان و طول مدت خونریزی قاعدگی در افراد مبتلا به دیسمنوره اولیه مفید میباشد. این مطالعه تأثیر معنیدار کلسیم به تنهایی در کاهش میزان خونریزی قاعدگی را نشان نداد.
Introduction: Calcium and magnesium deficiency have been mentioned as a risk factors for increasing amount of menstrual bleeding with dysmenorrhea. Given that no study was found in this field, the aim of this study was aimed determining the effect of calcium with and without magnesium on amount and duration of menstrual bleeding. Methods: This double blind randomized controlled trial was carried out on 63 students with moderate or severe dysmenorrhea in Tabriz, Iran in 2012. Participants were divided into three groups: receiving tablets of calcium, calcium combined magnesium and placebo. Amount and duration of menstrual bleeding was assessed during two months before and two months after starting intervention using the Higham chart. Data were analyzed using SPSS software version 13, Kolmogorov-Smirnov, Levene, One Way ANOVA, ANCOVA, paired t-test. P value less than 0.05 was considered significant. Results: The calcium-magnesium group compared to placebo had significantly lower amount of menstrual bleeding (p=0.009) and shorter duration of menstrual bleeding (p=0.006). In the calcium group compared to placebo group, there was no statistically significant difference on the mean amount of menstrual bleeding (p=0.029), but duration of bleeding was significantly less in the calcium group (p=0.017). Conclusion: The combination of calcium and magnesium is beneficial in reducing the amount and duration of menstrual bleeding in women with primary dysmenorrhea. This study could not show significant effect of calcium only, on amount of menstrual bleeding.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_2263_9c97db3a3cf672c960419b26fba1bbcd.pdf
دوره قاعدگی
دیسمنوره
خونریزی
کارآزمایی بالینی
کلسیم
منیزیم
Calcium
Dysmenorrhea
Hemorrhage
magnesium
Menstrual cycle
Randomized controlled trial
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2014-01-21
16
83
9
14
10.22038/ijogi.2014.2264
2264
Original Article
مقایسه غلظت انسولین، پپتید C و فاکتور رشد شبه انسولین 1 مادری و جنینی در زنان باردار سالم و مبتلا به دیابت بارداری و ارتباط آن ها با وزن تولد نوزاد
The Comparison of Maternal and Fetal Insulin, C Peptide and Insulin-Like Growth Factor 1 Concentration in Healthy and Pregnant Women with Gestational Diabetes and Their Correlation with Neonatal Birth Weight
نگین رضاوند
neginrezavand@yahoo.com
1
اسد ویسی رایگانی
2
فیروزه ویسی
fveiesi@yahoo.com
3
مریم زنگنه
mzangene.59710@yahoo.com
4
فرزانه درویش زاده
5
حسین بنی عامریان
6
دانشیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات حاملگی های پرخطر، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.
استاد گروه بیوشیمی بالینی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران
دانشیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات حاملگی های پرخطر، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران
دانشیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات حاملگی های پرخطر، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.
دستیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.
استاد گروه بیوشیمی بالینی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران
مقدمه: غلظت سرمی انسولین، فاکتور رشد شبه انسولین و پپتید C بر رشد و نمو جنین تأثیر دارد. با توجه به مکانیسمهای پیچیده کنترل رشد جنین، مطالعات متعددی در جهت شناخت عوامل مؤثر بر آن انجام شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه غلظت سرمی انسولین، فاکتور رشد شبه انسولین 1 و پپتید C در سرم مادر و جنین در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری و سالم و بررسی ارتباط آن ها با وزن نوزاد انجام شد. روشکار: این مطالعه مقطعی تحلیلی در سال 1390-1389 بر روی 85 زن باردار سالم و مبتلا به دیابت بارداری که جهت زایمان به بیمارستان امام رضا (ع) کرمانشاه مراجعه کرده بودند، انجام شد. نمونه خون وریدی از مادران در حالت ناشتا و نمونه خون بند ناف نوزاد بلافاصله پس از تولد گرفته شد. جهت اندازهگیری قند خون، IGF-1، انسولین و پپتید C، نمونهها پس از جمعآوری به آزمایشگاه فرستاده شدند. داده ها پس از گردآوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمونهای آماری تی مستقل و یو من- ویتنی و ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد. یافتهها: میزان سطح سرمی IGF-1 مادر و نوزاد در گروه دیابتی با وزن هنگام تولد نوزاد ارتباط معناداری داشت (043/0=p، 028/0=p) ولی سایر پارامترهای اندازه گیری شده در گروه سالم و مادران دیابتی با وزن هنگام تولد نوزاد ارتباط معناداری نداشتند. نتیجهگیری: سطح سرمی IGF-1 در مادران با دیابت بارداری و نوزاد آنها با وزن هنگام تولد نوزاد ارتباط مستقیم دارد.
Introduction: The insulin levels, insulin-like growth factors and C-peptide have effects on the progression of fetal growth. There are controversial results about the effects of these parameters on fetal growth. This study for the first time had investigated the serum levels of IGF-1, insulin and C-peptide simultaneously both in mothers with gestational diabetes and in their infants compared to healthy pregnant women and has determined their conflation with infant's weight. Methods: This analytical cross sectional study was conducted on 85 healthy and diabetic pregnant women hospitalized in Imam Reza hospital of Kermanshah, Iran in 2010-2011 at the time of delivery. Fasting blood samples were obtained from mothers and cord venous blood samples were obtained immediately after birth. The serum levels of IGF-1, insulin and C-peptide were determined by ELISA method. Data were analyzed using SPSS software version 16, independent t-test, Mann-Whitney u and Pearson correlation coefficient tests. P value less than 0.05 was considered significant. Results: The serum levels of IGF-1 in diabetic mothers and in their infants was significantly correlated with infants birth weight (p=0.043, p=0.028). But other measured parameters in healthy and diabetic mothers were not significantly associated with birth weight. Conclusion: Serum level of IGF-1 in mothers with gestational diabetes and in their newborn is correlated to infant's birth weight.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_2264_a315fd1db87a1485410f56383ff0ba2c.pdf
انسولین
پپتید C
دیابت بارداری
فاکتور رشد شبه انسولین 1
وزن نوزاد
Birth weight
C–Peptide
Diabetes/Gestational
Insulin
Insulin-Like Growth Factor I
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2014-01-21
16
83
15
20
10.22038/ijogi.2014.2265
2265
Original Article
بررسی تأثیر ماساژ در حین لیبر بر طول مدت و میزان درد زایمان در زنان نخست زا
The Effects of Massage during Labor on Pain and Length of Delivery in Nulliparous Women
سیما خاوندیزاده اقدم
kavandizadeh@yahoo.com
1
عزیزاله ادیب
2
رأفت کاظم زاده
r.kazemzadeh@arums.ac.ir
3
مربی گروه بهداشت مادر و کودک، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل، اردبیل، ایران.
استادیار گروه داخلی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل، اردبیل، ایران.
کارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
مقدمه: طول مدت و درد زایمان، مواردی هستند که می توانند بر روی نتایج مادری و نوزادی زایمان تأثیر بگذارند. پزشکان و محققین معتقدند که برای کاهش طول مدت و شدت درد زایمان، باید به روش های بی خطر و ایمن متوسل شد که در عین مؤثر بودن، عوارضی را برای مادر و جنین ایجاد نکنند. تاکنون در استفاده از روش های غیردارویی، عوارض مادری و جنینی مشاهده نشده است. مطالعۀ حاضر با هدف تعیین تأثیر ماساژ بر میزان درد و طول مدت زایمان در زنان نخستزا انجام شد. روشکار: این مطالعۀ نیمه تجربی در سال 1392 بر روی 100 زن نخستزایی که جهت زایمان به بیمارستان تأمین اجتماعی شهرستان اردبیل مراجعه و بستری شده بودند، انجام شد. 50 نفر در گروه آزمون (ماساژ از انتهای مهره های ساکروم تا مهره های کمر) و 50 نفر در گروه شاهد (بدون ماساژ) قرار گرفتند. در گروه آزمون، ماساژ به مدت 30 دقیقه در حین انقباضات و در دیلاتاسیون 4، 6، 8 و 10 سانتیمتری سرویکس انجام شد و سپس شدت درد زایمان در پایان مرحله دوم زایمان و طول مدت زمان فاز فعال و مرحلۀ دوم زایمان در هر دو گروه ثبت شد. دادهها پس از گردآوری با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخۀ 12) و آزمونهای تی، کای اسکوئر و منویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: در این مطالعه ماساژ به طور معناداری باعث کاهش طول زایمان در پایان مرحلۀ اول زایمان (001/0>p) و کاهش شدت درد زایمان (001/0>p) شد. نتیجهگیری: ماساژ در لیبر باعث کاهش طول مدت و درد زایمان می شود و می تواند به عنوان یک روش ایمن، بدون عارضه جانبی و آسان، مددجویان را در جهت کاهش طول مدت و درد زایمان یاری کند.
Introduction: Length of delivery and labor pain, are the factors that can affect on maternal and neonatal outcomes. Doctors and researchers believe that safe and secure methods which have no complications for mother and fetus should be used to decrease the duration and severity of labor pain. Since, no fetal and maternal complication was observed in usage of non-pharmacological methods. This study was done aimed to evaluate the effects of massage on pain and length of delivery in nulliparous women. Methods: This quasi-experimental study was conducted on 100 nulliparous women who were admitted in social security hospital of Ardabil, Iran for delivery in 2013. 50 women were located in case group (massage was done from the end of sacrum vertebral to Lumbar vertebral) and 50 women in control group (without massage). The massage group received massage during contractions and in cervical dilatation of 4, 6, 8 and 10 cm for 30 minutes. Then, pain intensity at the end of the second stage, duration of active phase and the second stage of labor were recorded in two groups. Data were analyzed using SPSS software version 12, chi-square, t-test and Mann-Whitney tests. P value less than 0.05 was considered significant. Results: Massage reduced the intensity of labor pain (p<0.001) and length of the first stage of labor (p<0.001). Conclusion: Massage during labor reduces length of delivery and intensity of labor pain, and could be use as a safe and easy method without any side effects.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_2265_ab861ea2efdc027116da78b6d922e1af.pdf
درد زایمان
زایمان
ماساژ
Delivery/Obstetric
Labor pain
Massage