per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
1
9
10.22038/ijogi.2019.13914
13914
Original Article
ارتباط بین یافته های سونوگرافی ترانس واژینال و پاتولوژی کورتاژ آندومتر در زنان مبتلا به خونریزی غیرطبیعی رحمی در حوالی یائسگی
Relationship between the findings of vaginal sonography and pathology of endometrial curettage in women with abnormal uterine bleeding at perimenopause
دکتر سارا میرزائیان
1
مهسا دهقانی
mahsadehghani6359@gmail.com
2
دکتر سیده اعظم پورحسینی
3
دکتر احمد جعفری جوشقان
4
دکتر ملیحه دادگر مقدم
5
دکتر مریم عمادزاده
6
استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
کارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تربتحیدریه، تربتحیدریه، ایران.
استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دکترای حرفهای پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه علوم اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه پزشکی اجتماعی، واحد تحقیقات بالینی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: خونریزی غیرطبیعی رحمی، یک مشکل شایع در زنان اواخر سنین باروری میباشد که باید بهطور دقیق مورد ارزیابی قرار گیرد. بررسی از نظر سرطان آندومتر و یا ضایعات پیشبدخیمی بسیار مهم است. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط بین یافتههای سونوگرافی ترانس واژینال و پاتولوژی در زنان مبتلا به خونریزی غیرطبیعی رحمی در حوالی یائسگی انجام شد. روشکار: اینمطالعه توصیفی - تحلیلی در سال 1396 بر روی 184 زن پریمنوپوز 50-40 ساله با AUB انجام شد. بیماران تحت سونوگرافی واژینال قرار گرفته و در صورت گزارش ضخامت آندومتر بیشتر از 4 میلیمتر، یک هفته بعد از گزارش سونوگرافی D&C شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه خودساخته بود که یافتههای دموگرافیک بیماران و نتیجه سونوگرافی ترانس واژینال و نتایج بررسی هیستوپاتولوژی ماحصل کورتاژ ثبت گردید. تجزیه و تحلیل با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 20) و آزمونهای آنووا و کروسکال والیس انجام گرفت. میزان p کمتر 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: شایعترین یافتههای سونوگرافی ترانس واژینال 37% نرمال، 30% افزایش ضخامت و 20% پولیپ آندومتر بود. حدود 3/47% یافتههای هیستوپاتولوژی را پرولیفراتیو و در مراتب بعدی ترشحی و پولیپ آندومتر و کمتر از 5% موارد را بدخیم تشکیل میداد. یک مورد آدنوکارسینوم با ضخامت آندومتر 6 میلیمتر گزارش شده بود. در برآورد همخوانی یافتههای سونوگرافی با D&C در دو گروه غیرطبیعی و طبیعی، توافق معنیداری وجود داشت (004/0=p). نتیجهگیری: پاتولوژیهای ماژور و بدخیم از قبیل کارسینوم و متاپلازی میتوانند در مقادیر کمتر از حد مرزی 8 میلیمتر و حتی نزدیک 5 میلیمتر وجود داشته باشند. در نتیجه استفاده از D&C به همراه TVUS در مقادیر کمتر از 8 میلیمتر نیز ضروری به نظر میرسد.
Introduction: Abnormal uterine bleeding (AUB) is one common problem in perimenopausal women that should be carefully evaluated. Evaluation in terms of endometrial cancer and premalignant lesions is very important. This study was performed with aim to investigate the relationship between the findings of transvaginal sonography and pathology of endometrial curettage in women with abnormal uterine bleeding at perimenopause. Methods: This descriptive-analytical study was conducted on 184 perimenopausal women aged 40-50 years with AUB in 2017. The patients underwent transvaginal sonography. D&C was done one week after sonography report if endometrial thickness was > 4 mm. Data collection tool was a self-made questionnaire. Demographic findings of the patients and the results of transvaginal sonography, and hystopathologic assessment of endometrium were recorded. Data were analyzed by SPSS software (version 20), and ANOVA and Kruskal-Wallis tests. PResults: The most common findings of transvaginal sonography was 37% normal, 30% increased thickness, and 20% endometrial polyp. About 47.3% of histopathologic findings were proliferative, then secretory and endometrial polyps and less than 5% of cases was malignant. There was only one case of adenocarcinoma with 6 mm endometrial thickness. In the estimation of the consistency of sonographic findings with D&C findings, there was significant agreement in abnormal and normal groups (P=0.004). Conclusion: Major and malignant pathologies namely carcinoma and metaplasia can also be detected in cut-off levels less than 8 mm, even around 5 mm. Therefore, use of D&C along with TVUS in low cut-off levels less than 8 mm seems to be necessary.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13914_aa1a3346bb93ec8b69a7870bbade483f.pdf
حوالی یائسگی
خونریزی غیرطبیعی رحمی
دیلاتاسیون و کورتاژ
سونوگرافی
Dilatation and curettage
Dysfunctional Uterine Bleedings
Perimenopause
Ultrasonography
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
10
18
10.22038/ijogi.2019.13915
13915
Original Article
ارتباط شاخص توده بدنی با درد مزمن پس از جراحی پستان در زنان مبتلا به سرطان پستان
Relationship of Body Mass Index with Chronic Pain after Breast Surgery in Women with Breast Cancer
دکتر مجید منتظر
1
زهرا حدادی
2
دکتر زهرا قوامی
3
مهدی خانبابایی گول
mkhanbabayi@yahoo.com
4
استادیار گروه جراحی توراکس، مرکز تحقیقات سل و بیماریهای ریه، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
دانشجوی کارشناسی هوشبری، دانشکده پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
متخصص زنان و زایمان، دانشکده پزشکی و پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
کارشناس ارشد آموزش پرستاری، کمیته تحقیقات سل و بیماریهای ریوی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران
مقدمه: آگاهی از شیوع درد مزمن پس از جراحی سرطان پستان و فاکتورهای احتمالی مؤثر در تداوم درد پس از درمان سرطان پستان، در پیشگیری از این درد جهت بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان پستان ضروری است. از اینرو مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط شاخص توده بدنی با درد مزمن پس از جراحی پستان در زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد.
روشکار: این مطالعه توصیفی- همبستگی در طول سالهای 97-1396 بر روی 170 بیمار دارای شرایط ورود به مطالعه در بیمارستانهای سطح شهر تبریز انجام شد. از چکلیست VAS جهت سنجش شدت درد مزمن پس از جراحی در یک دوره 6 ماهه پس از جراحی و همچنین چکلیست عوامل خطرساز و مؤثر بر درد مزمن جهت اهداف پژوهش استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 22) و آزمونهای آزمون تی مستقل، آنووا، کای اسکوئر و فیشر انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج حاکی از ارتباط درد مزمن در تمامی درجات با افزایش میزان شاخص توده بدنی بود؛ بهطوریکه با افزایش میزان شاخص توده بدنی، درد مزمن افراد نیز شدیدتر میشد (001/0>p).
نتیجهگیری: شاخص توده بدنی بالا میتواند یکی از عوامل خطر درد مزمن پس از جراحی سرطان پستان باشد و توجه به این شاخص میتواند در پیشبینی درد مزمن کمککننده باشد.
Introduction: Awareness of prevalence of chronic pain after breast cancer surgery and possible contributing factors in the continuation of pain after breast cancer treatment is essential in preventing this pain in improving the quality of life in patients with breast cancer. Therefore, this study was performed with aim to determine the relationship between BMI and chronic pain after breast surgery in women with breast cancer.
Methods: This descriptive-correlational study was conducted on 170 patients who had inclusion criteria in Tabriz hospitals from 2017 to 2018. VAS checklist was used to measure the intensity of postoperative chronic pain over six months and a checklist of chronic risk factors affecting chronic pain for research purposes. Data were analyzed by SPSS software (version 22) and Independent t-test, ANOVA, Chi-square and Fisher tests. P<0.05 was considered statistically significant.
Results: The results indicated that chronic pain at all levels was associated with increased BMI, so that with increasing BMI, the chronic pain was also increased (P <0.001)
Conclusion: High BMI can be a risk factor for chronic pain after breast cancer surgery and attention to this index can be helpful in predicting chronic pain
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13915_5eefab36b15641ed56ff1fd1d1b212a2.pdf
درد مزمن
سرطان پستان
شاخص توده بدنی
BMI
Breast Cancer
Chronic pain
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
19
25
10.22038/ijogi.2019.13916
13916
Original Article
مقایسه تأثیر تحریک الکتریکی عصب از راه پوست با ترکیب دارویی هیوسین-پرومتازین بر طول مرحله دوم زایمان
Comparing the effects of transcutaneous electrical nerve stimulation and pharmaceutical hyoscine–promethazine compound on duration of second phase of labor
معصومه پاینده
m_paiande@yahoo.com
1
دکتر فاطمه ناهیدی
2
دکتر ملیحه نصیری
3
دکتر افسانه فولادی
4
کارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
دانشیار گروه مامایی و بهداشت باروری، مرکز تحقیقات مامایی و بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استادیار گروه آمار زیستی، دانشکده پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
متخصص بیهوشی، بیمارستان شهید چمران شهرستان کنگاور، دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، کرمانشاه، ایران.
مقدمه:طول مدت زایمان، از عوامل مؤثر بر نتایج حاملگی و آسیبهای وارده بر مادر و جنین است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه تأثیر تحریک الکتریکی عصب از راه پوست (TENS) با ترکیب دارویی هیوسین - پرومتازین بر طول مدت مرحله دوم زایمان انجام گرفت. روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی دو گروهه در سال 1396 بر روی 84 زن باردار واجد شرایط مراجعهکننده به بیمارستان شهید چمران شهرستان کنگاور انجام گرفت. افراد در دو گروه 42 نفره TENS و هیوسین- پرومتازین قرار گرفتند. در شروع فاز فعال در گروه دارو 20 میلیگرم هیوسین و 25 میلیگرم پرومتازین بهصورت یکبار تزریق توأم عضلانی تجویز شد. در گروه TENS از دستگاه TENS با دو جفت الکترود به ترتیبی که الکترودهای بالایی بین مهرههای L1-T10 و الکترودهای پایینی بین مهرههای S2-S4 در دو طرف ستون مهرهها قرار گرفت، استفاده شد. طول مدت مرحله دوم در دو گروه مورد مطالعه قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه17) و آزمونهای کای دو، تی مستقل و تی زوجی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: دو گروه از نظر میانگین طول انقباضات در مرحله اول زایمان تفاوت آماری معنیداری نداشتند (86/0=p). همچنین دو گروه از نظر میانگین تعداد انقباضات تفاوت آماری معنیداری نداشتند (23/0=p). طول مدت مرحله دوم زایمان در گروه تحریک الکتریکی عصب از راه پوست 96/1±1/26 دقیقه و در گروه هیوسین-پرومتازین 54/1±7/30 بود که تفاوت معنیداری بین دو گروه مشاهده نشد (232/0=p). نتیجهگیری: تأثیر TENS و ترکیب دارویی هیوسین-پرومتازین بر طول مرحله دوم زایمان مشابه بوده و تفاوتی ندارند.
Introduction: Labor duration is of the factors affecting pregnancy outcomes and damages inflicted on mother and fetus. This study was performed with aim to compare the effects of transcutaneous electrical nerve stimulation (TENS) and pharmaceutical hyoscine - promethazine compound on duration of second phase of labor. Methods: This two-group clinical trial was performed on 84 eligible pregnant women referred to Shahid Chamran Hospital of Kangavar division in 2017. The subjects were placed in two groups of TENS and hyoscine - promethazine (n=42 in each group). In medication group, 20 mg of hyoscine and 25 mg of promethazine were conjointly intramuscularly given at the onset of active phase. In TENS group, TENS device was used with 1 pair of upper electrodes being placed between L1-T10 and 1 pair of lower ones being placed between S2-S4 on both sides of spinal column. Duration of the second phase of labor was assessed in both groups. Data was analyzed by SPSS software (version 17), and Chi-square test, and independent t-test, and paired sample t test. PResults: Mean of contraction duration during the first phase of labor showed no significant difference between two groups (P=0.86). Also, two groups had no significant difference in terms of mean of contraction frequency (P=0.23). Duration of second phase of labor was 26.1 1.96 min in TENS group and 30.7 1.54 min in hyoscine-promethazine group, that no significant difference was observed between two groups (P=0.232). Conclusion: The effect of TENS and Hyoscine-Promethazine combination on duration of second stage of labor was similar.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13916_79e097033b16555797f85b5883dbfe58.pdf
پرومتازین
تحریک الکتریکی عصب از راه پوست
مرحله دوم زایمان
هیوسین
Hoyscine
Promethazine
Second phase of labor
Transcutaneous Electrical Nerve Stimulation
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
26
34
10.22038/ijogi.2019.13917
13917
Original Article
بررسی تأثیر کرم واژینال شبدر قرمز بر عملکرد جنسی زنان یائسه: یک کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده
The effect of red clover vaginal cream on sexual function in postmenopausal women: A randomized, controlled clinical trial
جمیله خیاطان
jamilehkhayatan@yahoo.com
1
دکتر مینا ایروانی
2
دکتر اسکندر مقیمیپور
3
محمد حسین حقیقیزاده
4
دکتر پریوش جلوداریان
5
کارشناس ارشد مامایی، مرکز تحقیقات آندروپوز منوپوز، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
استادیار گروه مامایی، مرکز تحقیقات آندروپوز منوپوز، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
استاد گروه داروسازی، مرکز تحقیقات گیاهان دارویی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
مربی آمار و اپیدمیولوژی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران
استادیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات باروری- ناباروری و پریناتولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
مقدمه: اختلالات عملکرد جنسی در زنان یائسه میتواند باعث کاهش کیفیت زندگی آنها در این دوران شود. با توجه به اثر فیتواستروژنها در بهبودی علائم یائسگی، مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر کرم واژینال شبدر قرمز بر عملکرد جنسی زنان یائسه انجام شد. روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی سهسوکور در سال 1397 بر روی 76 زن یائسه در اهواز انجام شد. زنان بهطور تصادفی در دو گروه 38 نفره مصرف کننده کرم واژینال شبدر قرمز و دارونما قرار گرفتند و روزانه یک اپلیکاتور از کرم واژینال را که با دوز 5 گرم در روز بود، بهمدت 8 هفته استفاده کردند. عملکرد جنسی با استفاده از پرسشنامه عملکرد جنسی زنان بررسی شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه22) و آزمونهای آماری تی مستقل، کای دو، منویتنی و ویلکاکسون انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: میانگین امتیاز تمامی حیطههای عملکرد جنسی اعم از: میل جنسی، برانگیختگی، رطوبت واژن، ارگاسم، رضایت جنسی و درد حین مقاربت پس از 8 هفته مداخله در هر دو گروه افزایش معنیداری پیدا کرد که این تغییرات در گروه شبدر قرمز نسبت به پلاسبو بهطور معنیداری بالاتر بود (001/0>p). میانگین نمره کل پرسشنامه عملکرد جنسی قبل از مداخله در گروه شبدر قرمز 41/0±91/9 و در گروه دارونما 28/0±77/9 بود که پس از 8 هفته مداخله در گروه شبدر قرمز به 72/1±98/28 و در گروه دارونما به 51/0±59/17 رسید. این اختلاف در گروه مصرف کننده شبدر قرمز نسبت به پلاسبو بهطور معنیداری بیشتر بود (001/0>p). نتیجهگیری: شبدر قرمز اثرات مفیدی بر میزان عملکرد جنسی در زنان یائسه دارد، لذا میتواند بهعنوان یک درمان جایگزین پیشنهاد گردد.
Introduction: Sexual dysfunction in postmenopausal women may decrease their quality of life during this period. Therefore, regarding to the effect of phytoestrogens on the improvement of menopausal symptoms, this study was performed with aim to investigate the effect of red clover vaginal cream on sexual function in postmenopausal women. Methods: This triple-blind clinical trial was conducted in 2018 on 76 postmenopausal women in Ahvaz. Women were randomly divided into two groups: receiving red clover vaginal cream (n=38) and placebo (n=38); they received one applicator of 5 gr vaginal cream every day for 8 weeks. Sexual function was assessed using female sexual function index (FSFI). Data were analyzed by SPSS software (version 22) and using independent t-test, Chi-square, Mann-Whitney, and Wilcoxon tests. PResults: The mean score of all areas of sexual function including: desire, arousal, vaginal moisture, orgasm, sexual satisfaction and pain during intercourse significantly increased after 8 weeks of intervention in both groups that changes were significantly greater in the red clover group (P<0.001). Before the intervention, the mean score of sexual function questionnaire was 9.91± 0.41in the red clover group and 9.77±0.28 in the placebo group; after 8 weeks of intervention, it reached to 28.98±1.72 in the red clover group and 17.59±0.51 in the placebo group. The difference was significantly higher in the red clover group than placebo group (p<0.001). Conclusion: The red clover has beneficial effects on sexual function in postmenopausal women. Therefore, it is recommended as an alternative treatment.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13917_9a9729c3c8612a120705d32d38e0378e.pdf
اختلالات عملکرد جنسی
شبدر قرمز
کرم واژینال
یائسگی
Menopause
Red clover
Sexual dysfunction
Vaginal cream
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
35
43
10.22038/ijogi.2019.13918
13918
Original Article
بررسی تأثیر طب فشاری نقطه LV3 بر الگوی ضربان قلب جنین در حین تست بدون استرس جنین: یک کارآزمایی بالینی تصادفیسازی شده
The effects of acupressure, LV3 point on fetal heart rate pattern, during fetal non stress test: A randomized clinical trial
محبوبه طباطباییچهر
1
معصومه افتخاریان
mrbageri@gmail.com
2
الهام شریفیان
sharifianelham@yahoo.com
3
سکینه نظری
s4nazari@gmail.com
4
محبوبه قربانی
ghorbani.mahboobeh@gmail.com
5
مریم باقری
bagheri.m83@gmail.com
6
کارشناس ارشد مامایی، مرکز تحقیقات مراقبت سالمندی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، بجنورد، ایران.
کارشناس مامایی، مرکز آموزشی، پژوهشی و درمانی بنتالهدی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، بجنورد، ایران.
کارشناس ارشد آمار و اپیدمیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، بجنورد، ایران.
کارشناسی ارشدمامایی، مربی گروه مامایی ،دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی،بجنورد،ایران
کارشناسی ارشدمامایی، مربی گروه مامایی ،دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی،بجنورد،ایران
کارشناسی ارشدمامایی، مربی گروه مامایی ،دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی،بجنورد،ایران
مقدمه: مانیتورینگ ضربان قلب جنین در واقع اولین تست بررسی سلامت جنین است. شرایط روحی مادر بر الگوی ضربان قلب جنین مؤثر است. طب فشاری بر اساس نقاط طب سوزنی عمل میکند و طبق نظریه عصبی - هورمونی، موجب ترشح انکفالینها و باعث کاهش سطح استرس و اضطراب مادر میشود، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر طب فشاری، نقطه LV3 بر الگوی ضربان قلب و حرکات جنین در حین تست بدون استرس جنین انجام شد. روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی در سال 1397 بر روی 84 مادر نخستزا با سن حاملگی 42-40 هفته در بیمارستان بنتالهدی بجنورد انجام شد. افراد بهصورت تصادفی در دو گروه آزمون و کنترل قرار گرفتند. مداخله در گروه مداخله شامل فشار روی نقطه LV3 در هر پا بهمدت 5/2 دقیقه بود. در گروه کنترل حوالی نقطه لمس میشد. تست بدون استرس جنین بهمدت 20 دقیقه در دو مرحله 10 دقیقهای انجام میشد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 24) و آزمونهای کای اسکوئر، دقیق فیشر و تی مستقل انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: در گروه مداخله اختلاف میانگین متغیرهای میزان ضربان پایه قلب جنین، تعداد افزایش پایه ضربان قلب جنین، میزان افزایش پایه ضربان قلب جنین و تعداد حرکت جنین از نظر آماری معنادار بود و در 10 دقیقه دوم بعد از مداخله بیشتر از 10 دقیقه اول بود (05/0>p). اختلاف میانگین متغیرهای میزان افزایش پایه ضربان قلب جنین و تعداد حرکت جنین در دو مرحله اول و دوم در گروه مداخله بیشتر از گروه کنترل بود و این اختلاف میانگین از نظر آماری معنادار بود (05/0>p). نتیجهگیری: طب فشاری میتواند الگوی ضربان قلب و حرکات جنین را بهبود بخشیده و از موارد غیرواکنشی کاذب بهدلیل استرس مادر و مداخلات غیرضروری بهدنبال آن بکاهد.
Introduction: The fetal heart rate monitoring is actually the first test to evaluate the health of fetus. Mother's mental condition impacts the fetal heart rate pattern. Acupressure acts on the basis of acupuncture points, and according to neuro-hormonal theory, acupressure secretes enkephalin and reduces the level of stress and anxiety of the mother. Therefore, this study was performed with aim to determine the effects of acupressure, LV3 point on fetal heart rate parameters and fetal movements during non-stress test. Methods: This clinical trial was performed on 84 nulliparous women with gestational age of 40-42 weeks in Bojnurd Bentolhoda hospital in 2018. The subjects were randomly divided into intervention and control groups. In the intervention group, pressure was applied on the LV3 point in each leg for 2.5 min and in the control group, around the point was touched. Fetal non-stress test was performed for 20 minutes in two steps for 10 min. Data was analyzed by the SPSS software (version 24), and Chi-square, Fisher exact and independent t-tests. PResults: In the intervention group, mean difference of the variables of baseline fetal heart rate, the number of increase in baseline fetal heart rate, the increase in baseline fetal heart rate, and the number of fetal movements were statistically significant and was more in the second10 minutes after the intervention than the first10 minutes (p<0.05). Mean difference of the variables of increase in baseline fetal heart rate and the number of fetal movements during the first and second stages was more in the intervention group than the control group, and this difference was statistically significant (p<0.05). Conclusion: Acupressure can improve fetal heart rate parameters and movements, and decrease the false non-reactive cases due to maternal stress and unnecessary interventions following it.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13918_19341e07301b38ff50fbce06428ac8f9.pdf
ضربان قلب جنین
طب فشاری
نقطه LV3
Acupressure
Fetal heart rate
LV3 point
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
44
51
10.22038/ijogi.2019.13919
13919
Original Article
بررسی تأثیر سولفات منیزیم موضعی بر پیشرفت افاسمان، دیلاتاسیون و طول مدت زایمان در زنان نخستزا
The effects of topical magnesium sulfate on progression of effacement, dilatation and duration of labor in nulliparous women
آرزو حیدری
arezuheydari71@yahoo.com
1
دکتر نوراسادات کریمان
2
دکتر زهرا نائیجی
3
دکتر فرزانه احمدی
4
دانشجوی کارشناسی ارشد مامایی، کمیته تحقیقات دانشجویی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
دانشیار گروه مامایی و بهداشت باروری، مرکز تحقیقات مامایی و بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
دانشیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
دانشجوی دکترای آمار زیستی، دانشکده پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
مقدمه: افاسمان و دیلاتاسیون، از مشخصههای مهم و تأثیرگذار بر سیر و مدت لیبر هستند. اختلال در پیشرفت آنها منجر به خارج شدن سیر لیبر از روند طبیعی میشود که میتواند هم برای مادر و هم برای نوزاد مشکلاتی را به همراه داشته باشد. سالهاست که در ایران از سولفات منیزیم موضعی جهت پیشرفت لیبر بهصورت تجربی استفاده میشود، لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر سولفات منیزیم موضعی بر پیشرفت افاسمان، دیلاتاسیون و طول مدت زایمان در زنان نخستزا انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی شده دوسوکور بر روی 72 زن نخستزا با بارداری ترم که از اسفند ماه 1395 تا مهر ماه 1396 جهت انجام زایمان به بیمارستان مهدیه تهران مراجعه کرده بودند، انجام شد. افراد بهروش تصادفی در دو گروه 36 نفری سولفات منیزیم و پلاسبو قرار گرفتند. در گروه سولفات منیزیم در ابتدای فاز فعال، 10 سیسی سولفات منیزیم 50% و در گروه پلاسبو 10 سیسی آب مقطر روی سرویکس ریخته شد و سپس سیر لیبر در دو گروه مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 17) و آزمونهای تی مستقل، منویتنی، کای دو و دقیق فیشر انجام گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: میانگین طول مدت فاز فعال مرحله اول لیبر در گروه سولفات منیزیم 13/1±75/1 ساعت و در گروه پلاسبو 87/1±85/3 ساعت بود که نسبت به گروه سولفات منیزیم 10/2 ساعت طولانیتر بود (001/0=p). همچنین میزان افت هموگلوبین نیز در گروه سولفات بهطور معناداری کمتر از گروه کنترل بود (022/0=p). تعداد موارد زایمان طبیعی در گروه سولفات منیزیم بیشتر بود، اما این تفاوت از نظر آماری معنادار نبود (429/0=p). از نظر بقیه موارد مانند آپگار نوزاد، پارگیهای کانال زایمان و شرایط مادر بعد از زایمان بین دو گروه تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0<p).
نتیجهگیری: استفاده از سولفات منیزیم موضعی روی سرویکس در فاز فعال موجب بهبود افاسمان و دیلاتاسیون میشود و سیر لیبر را کوتاهتر میکند، اما بهدلیل اینکه مطالعات انجام شده در این مورد اندک هستند، توصیه به مطالعات بیشتر در این زمینه میشود.
Introduction: Effacement and dilatation are important factors affecting the progress and duration of labor. Impairment in their progression can disrupt the normal progress of labor and lead to maternal and neonatal complications. For many years, topical magnesium sulfate has been used experimentally for labor progression in Iran. Therefore, this study was performed with aim to determine the effects of topical magnesium sulfate on progression of effacement, dilatation and duration of labor in nulliparous women.
Methods: This double-blind randomized clinical trial was conducted on 72 nulliparous women with term pregnancy that had referred to Tehran Mahdieh hospital for delivery from March 2016 to September 2017. The participants were randomly divided into two groups of magnesium sulfate and placebo (n=36 in each group). In the magnesium sulfate group (intervention), 10 cc of magnesium sulfate 50%, and in the control group, 10 cc of distilled water was poured on the cervix in the beginning of the active phase, and the labor progress was assessed in two groups. Data were analyzed by SPSS software (version 17) and using independent t-test, Mann-Whitney, Chi-square and Fisher's exact tests. P<0.05 was considered statistically significant.
Results: Mean duration of active phase of first stage of labor was 1.75±1.13 hours in magnesium sulfate group and 3.85±1.87 hours in placebo group, that was 2.10 hours longer than magnesium sulfate group (P=0.001). The drop-in hemoglobin levels was significantly lower in magnesium sulfate group than in the control group (P=0.022). The number of normal vaginal delivery was higher in magnesium sulfate group, but this difference was not statistically significant (P=0.429). There were no significant differences between two groups in terms of neonatal Apgar score, ruptures in birth canal and the mother’s postpartum conditions (p>0.05).
Conclusion: The use of topical magnesium sulfate on the cervix in the active phase improves effacement and dilatation and shortens the duration of labor. Since there are very few studies on this subject, performing further studies are recommended.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13919_0cbacc15f3504d92228f1d015ce35c50.pdf
افاسمان
دیلاتاسیون
سولفات منیزیم
طول مدت زایمان
نخستزا
Dilatation
Effacement
Labor duration
Magnesium sulfate
Nulliparous
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
52
61
10.22038/ijogi.2019.13920
13920
Original Article
تأثیر کرم Myrtus communis (گیاه مورد) بر ترمیم زخم و شدت درد اپیزیاتومی: کارآزمایی بالینی دوسوکور
The effect of Myrtus communis cream on wound healing and severity of episiotomy pain: Double-blind clinical trial
فاطمه میرزائی
fatemehmirzaee@yahoo.com
1
شراره جاننثاری
2
دکتر نورالسادات کریمان
3
دکتر فراز مجاب
4
دکتر ملیحه نصیری
5
دانشجوی کارشناسی ارشد مامایی، کمیته تحقیقات دانشجویی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
مربی گروه مامایی، مرکز تحقیقات مامایی و بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استادیار گروه مامایی، مرکز تحقیقات مامایی و بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استاد گروه فارماکوگنوزی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استادیار گروه آمار زیستی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
مقدمه: اپیزیاتومی، از متداولترین اعمال جراحی در مامایی است و عوارض پس از آن شامل التهاب، ادم، باز شدگی زخم و درد پرینه میباشد. در گذشته گیاه مورد، برای درمان زخمها و تسکین درد استفاده میشده است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر کرم گیاه مورد بر ترمیم زخم و شدت درد اپیزیاتومی انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور از تیر تا آبان ۱۳۹۷ بر روی ۱۰۰ زن نخستزا در بیمارستان امیرالمومنین علی (ع) شهر زابل انجام شد. مشارکتکنندگان بهطور تصادفی کرم مورد یا دارونما را دریافت و از کرمهای کدگذاری شده، ۲ بار در روز بهمدت ۱۰ روز استفاده کردند. برای ارزیابی افراد از پرسشنامههای اطلاعات فردی و مامایی، ارزیابی وضعیت بهداشتی، مسکن مصرفی، مقیاس عددی درد، ارزیابی بهبود پرینه و جدول عوارض دارویی استفاده شد. سپس در 2 ساعت اول، روز پنجم و دهم بعد از زایمان، شدت درد و میزان بهبودی مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه ۲۳) و آزمونهای منویتنی، تی مستقل و کای دو انجام شد.میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: دو گروه از نظر مشخصات دموگرافیک، مامایی و شدت درد در 2 ساعت اول پس از زایمان اختلاف آماری معنیداری نداشتند (۰۵/۰p>). اختلاف میانگین شدت درد در روز پنجم (۰۰۹/۰=p) و دهم (۰۱۲/۰=p)پس از زایمان در گروه گیاه مورد و دارونما معنیدار بود و در گروه کرم گیاه مورد میزان درد کمتر بود. میانگین امتیاز ریدا در گروه کرم گیاه مورد در روز پنجم پس از زایمان ۰۹/۱±۷۰/۱ و در گروه دارونما ۵۱/۱±۹۴/۲ (۰۰۱/۰p<) و در روز دهم در گروه کرم گیاه مورد ۸۵۴/۰±۰۴/۱ و در گروه دارونما ۶۲۰/۰±۰۶/۲ بود (۰۰۱/۰p<) که از نظر آماری معنیدار بود.
نتیجهگیری: کرم گیاه مورد بهعلت خواص التیامبخشی خود، بهبود زخم اپیزیاتومی را تسریع مینماید و شدت درد را کاهش میدهد.
Introduction: Episiotomy is of common surgical procedures in midwifery and is followed by complications including inflammation, edema, approximation of the wound and perineal pain. In past, Myrtus communis plant has been used to treat wounds and relieve pain. This study was performed with aim to investigate the effect of M. communis cream on wound healing and episiotomy pain severity.
Methods: This double-blind clinical trial was conducted on 100 nulliparous women in Zabol Amiralmomenin Ali Hospital from July to November 2018. The participants randomly received Myrtus Communis cream or placebo and used the encoded creams 2 times a day for 10 days. Demographic and obstetrics questionnaire, health status form, analgesic used, Numeric pain rating scale, Reeda scale and drug side effects table were used to assess the individuals. Then, the pain severity and recovery rate were examined on the first 2 hours, fifth and tenth day after delivery. Data were analyzed by SPSS software (version 23) and Mann-Whitney, independent-t, and Chi-square tests. P<0.05 was considered statistically significant.
Results: There was no significant difference between two groups in terms of demographic and obstetric variables and pain severity in first 2 hours after delivery (p>0.05). The mean difference of pain severity on the fifth (p=0.009) and tenth day (p=0.012) after delivery was significant in M. communis cream and placebo cream groups, and the severity of pain was less pain in M. communis cream group. The mean of Reeda score group on the 5th day after delivery was 1.70 ± 1.09 in the M. communis cream group and 2.94 ± 1.51 in the placebo cream group (p<0.001), and on the tenth day after delivery was 1.04 ± 0.854 in the M. communis cream group and 2.06 ± 0.620 in the placebo cream group that was statistically significant (p<0.001).
Conclusion: M. communis cream due to its healing properties accelerates the healing of episiotomy wound and reduces the severity of pain.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13920_0990c0db1fc2b256f248185f9680b017.pdf
اپیزیاتومی
ترمیم زخم
درد
میرتاسه
میرتوس کومونیس
نخستزا
Episiotomy
Myrtus Communis
Myrtaceae
Nulliparous
Pain
Wound healing
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
62
73
10.22038/ijogi.2019.13921
13921
Review Article
بررسی تأثیر درمان با لووتیروکسین در مادران مبتلا به اختلالات تیروئیدی بر تکامل روانشناختی کودکان، مرور سیستماتیک
The effects of levothyroxine treatment in mothers with thyroid dysfunction on children's neurocognitive development: systematic review
دکتر سیما نظرپور
1
دکتر فهیمه رمضانی تهرانی
2
دکتر فریدون عزیزی
3
استادیار گروه مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ورامین- پیشوا، تهران، ایران. مرکز تحقیقات اندوکرینولوژی تولید مثل، پژوهشکده غدد درونریز، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران
استاد گروه اندوکرینولوژی تولید مثل، مرکز تحقیقات اندوکرینولوژی تولید مثل، پژوهشکده غدد درونریز، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استاد گروه اندوکرینولوژی، مرکز تحقیقات اندوکرینولوژی، پژوهشکده علوم غدد درونریز، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
مقدمه: مطالعات متعددی ارتباط بین اختلالات تیروئید مادران در دوران بارداری و اختلالات عصبی در کودکان را مورد بررسی قرار دادهاند و نقش قابل توجه هورمونهای تیروئیدی مادر در تمام مراحل رشد سلولهای مغزی کودکان غیرقابل انکار میباشد. علیرغم مطالعات انجام شده، هنوز در مورد اینکه آیا درمان با لووتیروکسین در نارسایی هورمون تیروئید مادر باعث بهبود نتایج تکامل عصبی در کودکان میشود، اطمینان کافی وجود ندارد.مطالعه مرور سیستماتیک حاضر با هدف بررسی اثر درمان با لووتیروکسین در زنان باردار مبتلا به اختلالات تیروئیدی بر تکامل عصبی کودکان انجام شد.
روشکار: در این مطالعه مرور سیستماتیک، پایگاههای PubMed، Web of Science، Wiley،Google Scholar، Science direct و Scopus databases از سال 2019-1950 برای یافتن مقالات مرتبط انگلیسی با کلمات کلیدی مناسب مورد جستجو قرار گرفتند. در این بررسی از انواع مطالعات از قبیل کارآزمایی بالینی تصادفی شده، کوهورت، مورد شاهدی و گزارش موردی استفاده گردید. از بین 343 مقاله مرتبط در جستجوی اولیه، در نهایت 9 مطالعه واجد شرایط مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافتهها: از 9 مطالعه انجام شده در این زمینه، 7 مطالعه نشان دادند که تجویز لووتیروکسین به مادران مبتلا به اختلالات تیروئیدی، هیچ تأثیر معنیداری بر عملکرد شناختی کودکان و یا سایر شاخصهای توسعه عصبی ندارد و تنها در یک مطالعه گزارش موردی و یک مطالعه با 13 نمونه مورد بررسی، درمان منجر به بهبود تکامل هوشی عصبی کودکان شده بود.
نتیجهگیری: درمان با لووتیروکسین در زنان باردار مبتلا به اختلالات تیروئید، تأثیری بر بهبود تکامل عصبی کودکان ندارد.
Introduction: Several studies have evaluated the association between maternal thyroid dysfunction during pregnancy and neurocognitive development in children. The important role of maternal thyroid hormones in all stages of the brain development in children is undeniable. Despite performed studies, there is still insufficient evidence on the beneficiary effect of the levothyroxine treatment in pregnant women with thyroid dysfunctions in terms of neurodevelopmental outcomes of children. This systematic review was performed with aim to evaluate the effects of treatment with levothyroxine in pregnant women with thyroid dysfunctions on neurocognitive development in children.
Methods: In this systematic review, databases of PubMed, Web of Science, Wiley, Google Scholar, Science Direct and Scopus were searched with appropriate keywords for the English related article from 1950 to 2019. This study used randomized clinical trials, cohort, case-control studies and case report. Among 343 related articles in initial search, 9 eligible studies were finally evaluated.
Results: From 9 studies in this field, seven studies showed that administration of levothyroxine in mothers with thyroid dysfunctions had no significant effect on children's cognitive function or other neurodevelopment indicators; only a case report and a study on 13 samples showed that treatment improved the children neurocognetive indicators.
Conclusions: Treatment with levothyroxine in pregnant women with thyroid dysfunctions has no significant effect on neurodevelopment of children.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13921_35c3b2f486808d32db9b2b2d0b935adf.pdf
اختلالات تیروئید
بارداری
تکامل عصبی
فرزندان
کمکاری تیروئید
لووتیروکسین
Hypothyroidism
Levothyroxine
neurodevelopment
Offspring
pregnancy
Thyroid dysfunction
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
74
84
10.22038/ijogi.2019.13922
13922
Review Article
تأثیر آرتریت روماتوئید بر عملکرد جنسی زنان مبتلا: یک مرور سیستماتیک و متاآنالیز
Influence of rheumatoid arthritis on women's sexual function: A systematic review and meta-analysis
دکتر فاطمه زهرا کریمی
1
دکتر سلمه دادگر
2
دکتر محبوبه عبداللهی
3
زهرا نوروزی
noroziz@yahoo.com
4
مرکز تحقیقات مراقبتهای پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران. استادیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه زنان و مامایی، مرکز تحقیقات سلامت زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه آمار زیستی، دانشگاه علوم پزشکی تربتحیدریه، تربتحیدریه، ایران.
کارشناس ارشد مامایی، مرکز تحقیقات مراقبتهای پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: مشکلات جنسی، یکی از مهمترین پیامدهای آرتریت روماتوئید در زنان مبتلا میباشد. این بیماری در زنان 3-2 برابر مردان است. مرور سیستماتیک و متاآنالیز حاضر با هدف بررسی تأثیر آرتریت روماتوئید بر عملکرد جنسی زنان مبتلا انجام شد.
روشکار: در این مطالعه مرور سیستماتیک و متاآنالیز، مقالات چاپ شده موجود در پایگاههای اطلاعاتی PubMed، Magiran، Scopus، SID و Google scholar با استفاده از کلمات کلیدی فارسی آرتریت، آرتریت روماتوئید، عملکرد جنسی، اختلال جنسی، اختلال عملکرد جنسی، فعالیت جنسی، رفتار جنسی، ﺑﺪﮐﺎرﮐﺮدی ﺟﻨﺴﯽ و کلمات کلیدی انگلیسی Rheumatoid arthritis، Sexual problems، sexual behavior، Sexual dysfunction، Sexual functioning، sexual activity و Sexual disorder تا سال 2019 جستجو شدند. تحلیل دادهها با نرمافزار STATA (نسخه 1/14) انجام شد. جهت بررسی عدم تجانس از شاخص I2 و جهت ترکیب دادهها و انجام متاآنالیز از مدل اثرات تصادفی استفاده شد.
یافتهها: 16 مقاله وارد مرور سیستماتیک شدند و در نهایت 10 مقاله با 1580 نفر مشارکت کننده وارد متاآنالیز شدند. نتایج متاآنالیز نشان داد که بر اساس مدل اثرات تصادفی، آرتریت روماتوئید باعث کاهش عملکرد جنسی زنان میشود (001/0=p؛ 77/0-، 24/1- :CI 95%؛ 01/1- =SMD) و (0001/0>p؛ 30/2-65/1: CI 95%؛ 95/1=RR).
نتیجهگیری: ابتلاء به آرتریت روماتوئید باعث کاهش عملکرد جنسی زنان میشود، لذا سیاستگذاران و ارائهدهندگان خدمات باید این گروه از بیماران را از نظر بروز مشکلات جنسی مدنظر داشته باشند و برنامههای مناسبی جهت ارتقاء عملکرد جنسی زنان مبتلا به آرتریت روماتوئید طراحی و اجرا نمایند.
Introduction: Sexual problems are among the most important outcomes of rheumatoid arthritis in the affected women. Incidence of this disease in women is reported 2-3 times higher than that in men. This systematic review and meta-analysis was carried out to investigate the influence of rheumatoid arthritis on women's sexual function.
Methods: In this systematic review and meta-analysis, the published articles in the databases, such as Web of Science, Cochrane, PubMed, Scopus, Magiran, SID, and Google Scholar, were searched using the English keywords of “Sexual dysfunction, Sexual behavior, Sexual problems, Rheumatoid arthritis, Sexual functioning, Sexual activity, and Sexual disorder” and their Persian equivalents until December 2018. Data analysis was done using STATA (version 14.1). The I2 index was used to assess the heterogeneity between the studies, and the random effects model was applied to pool the data and perform meta-analysis.
Results: A total of 16 articles were included in the systematic review, and 10 articles with 1580 participants were included in the meta-analysis. Meta-Analysis results showed that based on the random effects model, rheumatoid arthritis leads to the decrease of female sexual function (SMD=-1.01; 95% CI: (-1.24, -0.77); P=0.001) , (RR=1.95; 95% CI: (1.65, 2.30); P<0.0001).
Conclusion: Rheumatoid arthritis leads to the reduction of female sexual function. Therefore, healthcare providers should consider this group of patients for the incidence of female sexual problems and design and implement programs to promote their sexual function.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13922_5c9c1f557be586ea6d6964e92a1a10c9.pdf
آرتریت روماتوئید
زنان
عملکرد جنسی
Women
Sexual function
Rheumatoid arthritis
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2019-10-23
22
8
85
90
10.22038/ijogi.2019.13923
13923
Case report
گزارش مورد: فیستول وزیکویوترین بهدنبال زایمان واژینال
Case Report: Vesicouterine fistula following vaginal delivery
دکتر زینب خادمی
1
دکتر مهناز برومند رضازاده
2
دکتر فرهاد یوسفی
3
دکتر فهیمه علیزاده
4
رزیدنت گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، ایران.
استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، ایران.
رزیدنت گروه رادیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، ایران.
رزیدنت گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، ایران.
مقدمه: عوارض زایمانی مادری متعددی ممکن است بهدنبال هر یک از انواع زایمان ایجاد شود. یکی از این عوارض نادر اما پراهمیت و دردسرساز، فیستول اوروژنیتال میباشد. شیوع انواع مختلف فیستول اوروژنیتال بهدنبال زایمان بهروش سزارین بیشتر بوده و صرفاً موارد انگشتشماری بهدنبال زایمان واژینال گزارش شدهاند. در این مقاله، یک مورد بیمار دچار عارضه فیستول وزیکویوترین بهدنبال زایمان طبیعی گزارش میشود.
معرفی بیمار: بیمار خانمی 31 ساله حاملگی سوم و سابقه 2 زایمان طبیعی بدون مشکل و با درد زایمانی و سن حاملگی 38 هفته به اورژانس زنان بیمارستان امام رضا (ع) مشهد مراجعه کرده بود. پیشرفت زایمانی از دیلاتاسیون اولیه 5 سانتیمتر و افاسمان 60% در طی 2 ساعت از زمان مراجعه با انقباضات رحمی خودبهخودی مناسب انجام شد. پس از خروج سر و شانه، دیستوشی زایمانی در زمان خروج شکم بهدلیل توده بزرگ قابل لمس در شکم جنین ایجاد شد و زایمان بهسختی انجام گردید. حدود 10 روز پس از زایمان، بیمار با شکایت ترشح آبکی بدبو از واژن مراجعه نمود. پس از انجام تست متیلن بلو، تشخیص فیستول وزیکویوترین مطرح گردید و با انجام سیستوگرافی، تأیید نهایی تشخیص انجام شد. برای بیمار کاتتریزاسیون ادراری بهمدت 3 ماه تعبیه گردید و پس از انجام مجدد سیستوگرافی، فیستول وزیکویوترین کاملاً ترمیم یافته بود و نیاز به اقدام جراحی پیدا نشد.
نتیجهگیری: فیستول وزیکویوترین، از نادرترین انواع فیستولهای اوروژنیتال میباشد که اغلب بهدنبال سزارین و گاهی نیز پس از زایمان طبیعی ایجاد میگردد. یکی از فاکتورهای خطر فیستول وزیکویوترین بهدنبال زایمان طبیعی، "دیستوشی زایمانی" است. بسیاری از موارد فیستولهای وزیکویوترین با اقدامات نگهدارنده و حمایتی چندماهه ترمیم خودبهخودی پیدا میکنند و نیازی به اقدامات جراحی ندارند.
Introduction: Various maternal obstetrical complications may occur following each type of delivery. One of these rare but important and problematic complications is orogenital fistula. The incidence of different types of orogenital fistula following delivery is more common in cesarean section and only few cases have been reported following normal vaginal delivery. In this article, a case of vesicouterine fistula after normal vagina delivery is reported.
Case presentation: The patient was a 31-year-old woman with third pregnancy and history of two previous normal vaginal deliveries without complication who had referred to the emergency ward of Mashhad Imam Reza hospital because of labor pain at gestational age of 38 weeks. Delivery progressed from the initial dilation 5 cm and effacement 60% within 2 hours of admission by spontaneous contractions. After delivery of head and shoulders, dystocia occurred during expulsion of abdomen due to large palpable abdominal mass in the fetus; and delivery was done with difficultly. Approximately 10 days after delivery, the patient referred with complaint of malodor watery discharge from vagina. After performing the methylene blue test, diagnosis of the vesicouterine fistula was confirmed by cystography. Urinary foley catheterization was inserted for the patient for 3 months and after re-performing cystography, vesicouterine fistula was completely repaired without need to surgery.
Conclusion: Vesicouterine fistula is of the rarest types of urogenital fistula which is often occurred following cesarean section and sometimes after normal vaginal delivery. One of the risk factors of vesicouterine fistula following vaginal delivery is “labor dystocia”. Many cases of vesicouterine fistula are treated by conservative management and surgery is not needed.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_13923_bf8f39e5b92aef95af7b90bedb49a259.pdf
دیستوشی زایمانی
زایمان واژینال
فیستول وزیکویوترین
هماچوری
Delivery dystocia
Hematuria
Vaginal delivery
vesicouterine fistula