per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
1
9
10.22038/ijogi.2018.11791
11791
Original Article
مقایسه اثر ایزوسورباید مونونیترات و استرادیول واژینال در نرم کردن سرویکس در حاملگیهای ترم: یک مطالعه کارآزمایی بالینی
Comparison of the Effect of Vaginal Isosorbide Mononitrate and Estradiol on Cervical Ripening in Term Pregnancy: A controlled clinical trial
دکتر گیتی رحیمی
1
دکتر فرهاد پورفرضی
2
دکتر نسرین فولادی
3
دکتر نوشین چم حیدر
4
دکتر سمیرا شهباززادگان
5
استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران
استاد گروه پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
استاد گروه پزشکی اجتماعی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
رزیدنت زنان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
استادیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
مقدمه: آمادهسازی سرویکس معمولاً قبل از شروع انقباضات لیبر شروع میشود و برای دیلاتاسیون و عبور جنین لازم است. با توجه به اهمیت زایمان طبیعی و کاهش خطر سزارین، آمادگی سرویکس زنان باردار از اولویتهای مامایی میباشد، لذا مطالعه حاضر با هدف مقایسه تأثیر تجویز ایزوسورباید مونونیترات در مقایسه با استرادیول بر آمادگی سرویکس و القاء زایمان و عوارض این دو دارو انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور در سال 1395 بر روی 99 نفر از زنان باردار بالای 40 هفته مراجعهکننده به بیمارستان علوی اردبیل انجام شد. شرکتکنندگان به صورت تخصیص تصادفی در سه گروه ایزوسورباید مونونیترات، استرادیول و دارونما قرار گرفتند و داروها بهصورت سرپایی در فورنیکس خلفی بیماران قرار داده شد. هر 3 گروه بعد از ۱۲ساعت بستری شدند و در صورت نمره بیشاپ کمتر از 6، دوزهای قبلی در تمام گروهها تکرار شد. معاینات دهانه رحم هر 2 ساعت و فشارخون و تعداد ضربان قلب مادر هر 4 ساعت تا هنگام زایمان صورت گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمونهای آنوا یکطرفه، کای اسکوئر و کروسکال والیس انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گفته شد.
یافتهها: زمان آمادهسازی سرویکس تا زایمان در گروه ایزوسورباید و استرادیول یکسان (381/0=p)، ولی در هر دو بهطور معنیداری کمتر از دارونما بود (016/0=p). ایزوسورباید و استرادیول نمرة بیشاب سرویکس را افزایش دادند. بین گروهها از نظر طول فاز فعال زایمان اختلاف معنیداری مشاهده نشد (860/0=p). با وجود اینکه گروه دارونما دارای بیشترین فراوانی سزارین بود، ولی در مجموع سه گروه مورد مطالعه از نظر نوع زایمان تفاوت معنیداری نداشتند (484/0=p). فراوانی عوارض دارویی در مادران گروههای ایزوسورباید و استرادیول بیشتر از دارونما بود.
نتیجهگیری: ایزوسورباید مونونیترات و استرادیول واژینال بهطور مشابه نمرة بیشاپ را تغییر دادند و سبب کوتاه شدن فاصلة آمادهسازی تا زایمان شدند. هر دو دارو سبب کاهش زمان بستری تا زایمان، هزینه تحریک زایمان و بهبود تجربه زایمان شدند، بدون اینکه نیاز به استفاده از وسایل کمکی و یا اعمال جراحی باشد.
Introduction:Cervical ripening usually starts before the onset of labor contractions and is necessary for dilatation and embryo passage. Considering the importance of vaginal delivery and reduction of cesarean risk, cervical ripening in pregnant women is a priority for Gynecology. Therefore, this study was performed with aim to compare the effects of isosorbide mononitrate and estradiol on cervical ripening and labor induction and the complications of these two drugs.
Methods: This double-blind randomized clinical trial was performed in 2016 on 99 pregnant women over 40 weeks of gestation who referred to Alavi hospital in Ardabil. Participants were randomly allocated in to three groups of isosorbide mononitrate, estradiol and placebo. The tablet were placed in the posterior fornix, out-patiently. All three groups were hospitalized after 12 hours. Because of Bishop scores (BS) less than 6, the previous doses were repeated in all groups. Examination of the cervix was performed every 2 hours and blood pressure and heart rate of the mother were checked every 4 hours. Data were analyzed by SPSS software (version 16), one way ANOVA, Chi-square and Kruskal-Wallis tests. P <0.05 was considered significant.
Results:The time of cervical ripening up to delivery was similar in Isosorbide and Estradiol groups (p=0.381), but it was significantly shorter in both groups than placebo group (p=0.016). Isosorbide and Estradiol also increased cervical Bishop Score. No significant difference was found between the groups in terms of duration of active phase of delivery (p=0.860). Despite of higher cesarean frequency in placebo group, no significant difference was observed between three study groups in terms of mode of delivery (p=0.484). The drug side effects were higher in Isosorbide and Estradiol groups compared to placebo.
Conclusion: Isosorbide mononitrate and Estradiol changed Bishop Score as similar, and reduced the duration of ripening to delivery. Both drugs reduced the hospitalization time to delivery, cost of delivery induction, and improved delivery experience, without need to any aid instruments or surgery.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11791_4abd8ddb2875bdd581fdca05736d714f.pdf
ایزوسورباید مونونیترات
استرادیول
نرم کردن سرویکس
Cervical Ripening
Estradiol
Isosorbide Mononitrate
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
10
19
10.22038/ijogi.2018.11792
11792
Original Article
تأثیر بازتاب درمانی کف پا (رفلکس زونتراپی) بر شدت نشانههای پیش از قاعدگی در دانشجویان (کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی دوسوکور)
The effect of Foot Medical Zone-Therapy Reflex on the Intensity of PMS Symptoms in Students (double-blind random controlled clinical trial)
فهمیه صحتی شفائی
1
هما دستغیب شیرازی
dastgheibh@yahoo.com
2
مهین کمالی فرد
kamalifardm@tbzmed.ac.ir
3
دکتر مرتضی قوجازاده
4
استادیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
کارشناس ارشد مامایی، مرکز تحقیقات دانشجویی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
مربی گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
دانشیار گروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز، تبریز، ایران.
مقدمه: سندرم پیش از قاعدگی مجموعۀ بزرگی از نشانههای جسمی و روانی قبل از قاعدگی را شامل میشود که سبب اختلال در روند زندگی و فعالیتهای فرد میشود. مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر بازتاب درمانی کف پا بر شدّت نشانههای پیش از قاعدگی در دانشجویان ساکن در خوابگاههای دخترانه دانشگاههای علوم پزشکی تهران انجام شد. روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی یکسوکور در سال ۱۳۸۹ در روی 120 نفر از دانشجویان ساکن خوابگاههای دانشجویی دخترانه دانشگاههای علوم پزشکی تهران انجام گرفت. افراد بهصورت تصادفی به دو گروه 60 نفره مداخله و شاهد تقسیم شدند. رفلکس زونتراپی که اعمال فشار توسط انگشتان بر روی نقاط خاصی از کف پا، جهت هماهنگی محور هیپوتالاموس، هیپوفیز، تخمدان است، برای نمونهها انجام شد. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامۀ دیکرسون بود که در طی دو سیکل قاعدگی قبل از درمان و دو دوره در طی درمان تکمیل شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 15) و آزمونهای کای دو یا آزمون دقیق فیشر و آزمون آنالیز کواریانس انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. یافتهها: در این مطالعه شدّت علائم خلقی بعد از دریافت رفلکس زونتراپی واقعی 2/25% و بعد از دریافت رفلکس زونتراپی غیرواقعی 8/3%، شدّت علائم جسمی بعد از دریافت رفلکس زونتراپی واقعی 26/25% و بعد از دریافت رفلکس زونتراپی غیرواقعی 4/3% و شدّت علائم رفتاری بعد از دریافت رفلکس زونتراپی واقعی20% و بعد از دریافت رفلکس زونتراپی غیرواقعی 30/18% کاهش پیدا کرد که از نظر آماری، علائم خلقی (03/0=p) و جسمی (04/0=p) معنیدار تلقی گردید و بهبودی در علائم گزارش شد، ولی در علائم رفتاری تغییری مشاهده نشد. نتیجهگیری: رفلکس زونتراپی باعث بهبود علائم خلقی و جسمی سندرم پیش از قاعدگی میشود و بهدلیل عوارض جانبی بسیار محدود، اثربخشی خوب و مطلوب درمان، میتواند یکی از قدمهای درمانی اول در زنان مبتلا به این سندرم باشد.
Introduction Pre-menstruation syndrome (PMS) includes a set of physical and psychological symptoms before menstruation which causes disorder in the life process and activity of each woman. This survey was performed with aim to evaluate the effect of foot medical zone-therapy reflex on the intensity of PMS symptoms in the students of girls’ dormitories of Tehran University of Medical Science.
Methods: This one blind randomized clinical trial was performed in 2010 on 120 students who were resident in the dormitories of Tehran university of medical sciences. The samples were randomly divided in 2 groups of cases and control (n=60 each group). Zone-Therapy Reflex was done in the case group.Data collection toolwasDickerson questionnaire which was completed in two menstruation cycles before treatment and two cycles during the treatment. Data was analyzed by SPSS software (version 15) and x2,exact Fisher and covariance analysis tests. P˂0.05 was considered significant.
Results In this research, the intensity of mood signs was decreased 25.2% after true Z-T reflex and 3.8% after no true Z-T reflex, physical signs 25.26% after true Z-T reflex and 3.4% after no true Z-T reflex, and behavioral signs 20% after true Z-T reflex and 18.30% after no true-T reflex , that mood (p=0.03) and physical (p=0.040) signs were considered statistically significant and improvement was observed in the signs, but no change was observed in behavioral signs.
Conclusion Zone therapy reflex improves physical and mood signs in PMS and due to very low side effects, good effectiveness and proper treatment can be one of the first therapy steps in women with PMS.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11792_7a74919f0f18d7194672ee2b203aae1e.pdf
بازتاب درمانی کف پا
سندرم پیش از قاعدگی
aFoot reflex zone therapy
Premenstrual Syndrome
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
20
28
10.22038/ijogi.2018.11793
11793
Original Article
بررسی فراوانی آنتیبادی تیروئید پراکسیداز مثبت و عوامل مرتبط با آن طی دوران بارداری در زنان باردار مراجعه کننده به مراکز تحت پوشش دانشگاه شهید بهشتی در سال ۹۵-۱۳۹۲
Frequency of positive thyroid peroxidase antibody and its related factors during pregnancy in pregnant women referring to the centers under coverage of Shahid Beheshti University of Medical Sciences, 2013-2016
دکتر سیما نظرپور
1
دکتر فهیمه رمضانی تهرانی
2
دکتر معصومه سیمبر
3
مریم رحمتی
rahmati.mary@gmail.com
4
دکتر فریدون عزیزی
5
استادیار گروه مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ورامین- پیشوا، تهران، ایران.
استاد گروه غدد درونریز و متابولیسم، مرکز تحقیقات اندوکرینولوژی تولید مثل، پژوهشکده علوم غدد درونریز و متابولیسم، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
استاد گروه مامایی و بهداشت باروری، مرکز تحقیقات مامایی و بهداشت باروری، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
دانشجوی دکترای آمار زیستی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایران.
استاد گروه غدد درونریز و متابولیسم، مرکز تحقیقات غدد درونریز، پژوهشکده علوم غدد درونریز و متابولیسم، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.
مقدمه: آنتیبادی تیروئید پراکسیداز (TPOAb)، عامل اصلی خطر اختلال عملکرد تیروئید در دوران بارداری است و میتواند نشانگر این اختلالات در دوران بارداری باشد. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی فراوانی مثبت بودن TPOAb و عوامل مرتبط با آن در دوران بارداری انجام شد.
روشکار: این مطالعه یک تجزیه و تحلیل ثانویه است که بر اساس دادههای موجود در بررسی آیندهنگر مبتنی بر جمعیت مطالعه تیروئید و بارداری تهران بر روی 2233 نفر از زنان باردار (سه ماهه اول بارداری) مراجعهکننده به درمانگاههای مراقبتهای دوران بارداری مراکز تحت پوشش دانشگاه شهید بهشتی انجام شد. اندازهگیری میزان سرمی TSH، T4، T-uptake و TPOab برای زنان باردار انجام شد. عوامل سن مادر، شاخص توده بدنی، تعداد حاملگی، سن حاملگی، سابقه فردی یا خانوادگی اختلالات تیروئید، گواتر، دیابت نوع یک یا سایر اختلالات خودایمنی، سابقه ناباروری، سابقه سقط جنین، زایمان زودرس یا مردهزایی بهعنوان عوامل خطر احتمالی انتخاب شدند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار STATA (نسخه 12) انجام گرفت.
یافتهها: در این بررسی 214 نفر (9/7%) TPOAb مثبت بودند. بر اساس مدل رگرسیون لوجستیک، شانس مثبت شدن TPOAb در افرادی که سابقه فردی بیماری تیروئید داشتند، 48/4 برابر (با فاصله اطمینان ۲۶/۲ و ۸۵/۸) بیشتر از افراد فاقد این سابقه بود (05/0p<). ارتباط معنیداری بین سایر عوامل مطرح شده (سن مادر، شاخص توده بدنی، تعداد حاملگی، سن حاملگی، مصرف داروی تیروئید، سابقه خانوادگی تیروئید، سابقه ناباروری، سقط و زایمان زودرس) با مثبت شدن TPOAb وجود نداشت (05/0p>).
نتیجهگیری: سابقه اختلالات تیروئید با مثبت بودن TPOAb در زنان باردار ارتباط داشته و این عامل میتواند بهعنوان عامل خطری در شناسایی اختلالات اتوایمون تیروئید در نظر گرفته شود.
Introduction: Thyroid peroxidase antibody (TPOAb) is the main risk factor for thyroid dysfunction during pregnancy and can be a marker of these disorders during pregnancy. This study was performed with aim to evaluate the frequency of positive thyroid peroxidase antibody and its related factors during pregnancy.
Methods: This study is a secondary analysis which was performed based on the data available in prospective population based study of The Tehran Thyroid and Pregnancy Study. This study was performed on 2233 pregnant women (at first trimester of pregnancy) who referred to prenatal care centers under coverage of Shahid Beheshti University of Medical Sciences. Serum concentrations of T4، T-uptake، TSH and TPOAb were measured in pregnant women. Mother age، body mass index، parity، gestational age، individual or family history of thyroid dysfunctions، goiter، diabetes type 1 or other autoimmune disorders، history of infertility، abortion، preterm labor، or stillbirth were selected as probable risk factors. Data analysis was performed using STATA software (version 12).
Results: In this study، 214 cases (7.9%) were TPOAb positive. Based on the logistic regression model، the chance of positive TPOAb in women with individual history of thyroid disease was 4.48 times (95% CI: 2.26- 8.85) higher than those without this history (p <0.05). No significant relationship was found between other factors (maternal age, BMI, parity, gestational age, thyroid medication, family history of thyroid dysfunction, history of infertility, history of abortion and history of preterm labor) and positive TPOAb (P>0.05).
Conclusion: The history of thyroid disorders is associated with positive TPOAb in pregnant women and this factor can be considered as a risk factor for the detection of thyroid autoimmune disorders.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11793_020689ab3a287d1871e6c31fbbcd4fd0.pdf
آنتیبادی تیروئید پراکسیداز
اختلالات تیروئیدی
بارداری
عوامل خطرزا
pregnancy
Risk factors
Thyroid dysfunction
Thyroid Peroxidase Antibody
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
29
35
10.22038/ijogi.2018.11794
11794
Original Article
مقایسه تأثیر اندانسترون، ویتامین B6 و ریشه زنجبیل بر تهوع و استفراغ بارداری: کارآزمایی بالینی تصادفی شده
Comparison of the Effects of Ondansetron, Vitamin B6 and Ginger Rhizome in Nausea and Vomiting of Pregnancy: A randomized clinical trial
ساسان نظری
nsasan@yahoo.com
1
سامان نظری
nsaman96@yahoo.com
2
آرزو شایان
arezoo.shayan2012@yahoo.com
3
دکتر فاطمه شبیری
4
رویا احمدینیا تابش
5
دانشجوی پزشکی، مرکز تحقیقات دانشجویان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.
دانشجوی پزشکی، مرکز تحقیقات دانشجویان، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.
مربی گروه مامایی، مرکز تحقیقات مراقبتهای مادر و کودک، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.
استاد گروه مامایی، مرکز تحقیقات مراقبتهای مادر و کودک، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.
مربی گروه مامایی، مرکز تحقیقات مراقبتهای مادر و کودک، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی همدان، همدان، ایران.
مقدمه: تهوع و استفراغ، یکی از مشکلات شایع دوران بارداری میباشد که نه تنها بر روی سلامت جسمی زنان اثر دارد، بلکه میتواند اثر منفی روی عملکرد روانی و اجتماعی آنها نیز داشته باشد. راههای متفاوتی جهت کنترل تهوع و استفراغ دوران بارداری مطرح است، لذا مطالعه حاضر با هدف مقایسه تأثیر اندانسترون، ویتامین B6 و ریشه زنجبیل (زینتوما) بر تهوع و استفراغ بارداری انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور در سال 1396 بر روی 120 زن باردار زیر 16 هفته با تهوع و استفراغ خفیف و متوسط، مراجعه کننده به مراکز جامع سلامت شهر همدان انجام شد. افراد در چهار گروه 30 نفره ویتامین B6، زینتوما، اندانسترون و کپسول دارونما، 2 بار در روز به مدت یک هفته قرار گرفتند. شدت تهوع و استفراغ قبل و بعد از مطالعه توسط پرسشنامه تهوع و استفراغ بارداری سنجیده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 21) و آزمونهای تیمستقل، تیزوجی، کای اسکوئر و اندازهگیری تکراری انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد.
یافتهها: قبل از مداخله افراد از نظر نمرات تهوع و استفراغ با هم تفاوت معنیداری نداشتند (00/1=p)، ولی پس از مداخله بر اساس آزمون آنووا نمرات تهوع و استفراغ اختلاف معناداری بین گروههای دارویی (ویتامین B6، اندانسترون و ریشه زنجبیل) با دارونما وجود داشت (001/0>p). بر اساس آزمون تی زوجی، شدت و مدت تهوع و استفراغ بارداری در گروههای دارویی کاهش معناداری داشت (001/0>p) و در گروه ریشه زنجبیل این کاهش نسبت به بقیه روشها کمتر و معنیدار بود (001/0>p).
نتیجهگیری: مصرف ریشه زنجبیل، میتواند شدت و مدت تهوع و استفراغ را همانند ویتامین B6 و اندانسترون کاهش دهد؛ لذا مصرف آن در زنان باردار میتواند مفید باشد.
Introduction: Nausea and vomiting is one of common complications in pregnancy that not only affects the women's physical health, it can also have a negative impact on their psychological and social performance. Suggestions have been made to effect on the nausea and vomiting of pregnancy. There are different methods to control the nausea and vomiting of pregnancy. Therefore, this study was performed with aim to compare the effect of Ondansetron, Vitamin B6 and Ginger Rhizome on nausea and vomiting in pregnancy.
Methods: This double-blinded randomized clinical trial was performed on 120 pregnant women with gestational age <16 weeks who had mild and moderate nausea and vomiting referred to health centers of Hamadan in 2017. The samples were randomly divided in four groups of 30 cases: Ondansetron (4 mg), Vitamin B6 (40 mg), Ginger Rhizome (250 mg), and placebo groups, two times per day for one week. Severity of nausea and vomiting was assessed before and after the study by nausea and vomiting questionnaires (PUQE). Data was analyzed by SPSS software (version 21) and using chi-square, paired t-tests and ANOVA. P <0.05 was considered significant.
Results: before the intervention, no significant difference was found in the four groups in the score of pregnancy nausea and vomiting (p=1.00). After the intervention, according to ANOVA test, the score of nausea and vomiting was significantly different between the Ondansetron, Vitamin B6 and Ginger Rhizome groups with placebo group (p<0.001). According to paired t-test, severity and duration of nausea and vomiting was significantly reduced in three treatments groups (p<0.001), and this decrease was less and significant in the ginger root group (P<0.001).
Conclusion: Ginger Rhizome like as Ondansetron and vitamin B6 can reduce the severity and duration of nausea and vomiting; therefore its use in pregnant women can be helpful.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11794_b0c5532930827705d861136800cf7c09.pdf
اندانسترون
تهوع و استفراغ بارداری
ریشه زنجبیل
ویتامین B6
Ginger Rhizome
Ondansetron
Pregnancy nausea and vomiting
Vitamin B6
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
36
42
10.22038/ijogi.2018.11795
11795
Original Article
بررسی مقایسهای تأثیر رازیانه و ژلوفن بر شدت درد دیسمنوره اولیه: مطالعه کارآزمایی بالینی
Comparative study of the effects of fennel with Gelofen on the severity of primary dysmenorrhea: A randomized clinical trial
رؤیا متولی
1
دکتر سمیرا شهباززادگان
2
مربی گروه مامایی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران
استادیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، اردبیل، ایران.
مقدمه: دیسمنوره یا قاعدگی دردناک، یکی از شایعترین اختلالات ژنیکولوژی است؛ بهطوریکه حدود 70-50% زنان از آن رنج میبرند. دیسمنوره اغلب با داروهای شیمیایی درمان میگردد. مطالعات نشان دادهاند که تقریباً نیمی از جمعیت کشورهای صنعتی در حال حاضر از طب مکمل و درمانهای جایگزین استفاده میکنند، لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی مقایسهای تأثیر رازیانه و ژلوفن بر شدت درد در دیسمنوره اولیه انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی در سال 1395 بر روی 72 نفر از دانشجویان ساکن خوابگاههای دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل انجام گرفت. مشارکتکنندگان مبتلا به دیسمنوره اولیه درجه 2 و 3 در دو گروه دریافت کننده رازیانه و گروه دریافت کننده ژلوفن قرار گرفتند. گروه رازیانه در 3 روز اول پریود در هر سیکل افشره رازیانه را 5-3 قطره در آب یا چای 3 بار در روز استفاده کردند و گروه ژلوفن کپسول را هر 6 ساعت یکبار در 3 روز اول پریود استفاده کردند. هر دو گروه به مدت سه سیکل متوالی از روش مورد نظر استفاده کردند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه معیار نمرهگذاری چندبُعدی کلامی بود. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماریSPSS (نسخه 17) و آزمونهای تی و کای اسکوئر استفاده شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: هر دو روش رازیانه و ژلوفن، موجب کاهش درد دیسمنوره اولیه از درد شدید و متوسط به خفیف یا عدم درد شد، اما در بهبود شدت درد دیسمنوره بعد از مصرف رازیانه و ژلوفن، در دو گروه تفاوت معنیداری مشاهده نشد (05/0<p).
نتیجهگیری: استفاده از هر دو روش رازیانه و ژلوفن در کاهش شدت درد ناشی از دیسمنوره اولیه مؤثر بوده و کاهش درد در هر دو گروه به یک اندازه است. با توجه به شیوع بالای دیسمنوره در دختران، کاربرد رازیانه در تسکین دیسمنوره توصیه میشود.
Introduction: Dysmenorrhea is one of the most common gynecological disorders; so that 50 to 70 percent of women suffer it. Dysmenorrhea is often treated by chemical drugs. However, studies showed that almost half of the population in industrialized countries is already using complementary medicine and alternative therapies. Therefore, this study was performed with aim to compare the effects of fennel and Gelofen on severity of primary dysmenorrhea.
Methods: This clinical trial was performed on 72 students residing in dormitories of Islamic Azad University of Ardabil in 2016. Samples with grade 2 and 3 of primary dysmenorrhea were randomly divided in two groups of fennel and Gelofen receivers. The fennel group used 3-5 drop of fennel extract in water or tea three times per day during first 3 days of menstruation and Gelofen group used Gelofen capsule every 6 hours during this period. Both groups used this method for three consecutive cycles. Data collection tool included a dysmenorrhea severity questionnaire according verbal multidimensional scoring criteria. Data were analyzed using SPSS software (version 17) and t-test and chi-square. P < 0.05 was considered significant.
Results: Both fennel and Gelofen reduced the severity of pain from severe and moderate to mild and no pain, but there was no significant difference between the two groups of fennel and Glofen in improvement of dysmenorrhea (p>0.05).
Conclusion: The use of both methods of fennel and Glofen was effective in reducing the pain of primary dysmenorrhea and pain reduction was similar in both groups. Regarding the high prevalence of dysmenorrhea in female, the use of fennel in the relief of dysmenorrhea is recommended.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11795_fdff7b9baaac77c9ad2caa36eeefa9ef.pdf
دیسمنوره اولیه
رازیانه
ژلوفن
Fennel
Gelofen
Primary dysmenorrhea
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
43
50
10.22038/ijogi.2018.11796
11796
Original Article
بررسی ارزش تشخیصی دو روش جانسون و دیر در تخمین وزن جنین با استفاده از منحنی راک
Diagnostic value of Johnson & Dare's methods in estimating the birth weight using the Rock curve
الهام آزموده
azmoudehe901@mums.ac.ir
1
سمیه علیرضایی
alirezaeis961@mums.ac.ir
2
دکتر حبیبالله اسماعیلی
3
کارشناس ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشکده علوم پزشکی تربتحیدریه، تربتحیدریه، ایران.
دانشجوی دکترای تخصصی بهداشت باروری، کمیته تحقیقات دانشجویی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استاد گروه آمار زیستی، مرکز تحقیقات علوم بهداشتی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: وزن جنین، معیاری مهم در سنجش سلامت نوزاد و اتخاذ تصمیمات بالینی است. روش جانسون و دیر، روشهای تخمین وزن هستند که کمتر مورد استفاده قرار میگیرند. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارزش تشخیصی دو روش جانسون و دیر در تخمین وزن جنین با استفاده از منحنی راک انجام شد.
روشکار: این مطالعه مقطعی در سال 1395 بر روی 147 زن باردار با جنین ترم، سالم، تک قلو و دارای نمایش سفالیک و بستری در زایشگاه بیمارستانهای نهم دی و تأمین اجتماعی تربتحیدریه انجام شد.قبل از تولد، وزن جنینها بر اساس روش جانسون و دیر تخمین زده شد. سپس، بعد از تولد تمام نوزادان وزن شده و وزن واقعی با وزنهای تخمینی مقایسه شدند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 20) و آزمونهای کروسکال والیس، حساسیت، ویژگی، ارزش اخباری مثبت و منفی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: بین وزن تخمینزده شده با روشهای جانسون و دیر با وزن واقعی، تفاوت آماری معنیداری وجود نداشت (05/0<p). حساسیت روش جانسون در تخمین وزن نوزادان کم وزن و وزن طبیعی60% و نوزدان با وزن بیشتر از حد طبیعی 43/71% و حساسیت روش دیر برای تخمین وزن جنین برای نوزادان با وزن کم و وزن طبیعی 40% و برای نوزادان با وزن بیشتر از حد طبیعی 71/85% بود. سطح زیر منحنی راک در مدل پیشگوییکننده برای هر دو روش و در هر سه گروه وزنی با وزن زیر 2500 گرم (26/0=p)، بین 4000-2500 گرم (26/0=p) و بالای 4000 (13/0=p) با یکدیگر تفاوتی نداشت.
نتیجهگیری: روش جانسون و دیر در تخمین وزن جنین مخصوصاً در نوزادان با وزن بیشتر از حد طبیعی میتوانند جایگزینهای مناسبی برای روشهای پرهزینه مانند سونوگرافی باشند و میتوان بیش از گذشته از روش دیر به علت سهولت، سرعت و دقت آن برای تخمین وزن جنین استفاده کرد.
Introduction:Fetal weight is an important criterion for assessing the neonate's health and taking clinical decisions. Johnson and Dare’s formula are the methods for estimation of fetal birth weight which are less used. This study was performed with aim to determine the diagnostic value of Johnson & Dare's methods in estimating the birth weight using the Rock curve.
Methods:This cross-sectional study was performed on 147 full-term, cephalic, singleton pregnancies in the maternity of Nohon Dey and Taamin Ejtemaei hospitals of Torbat Heydariyeh in 2016. Before birth, Johnson and Dare formula was used to calculate fetal weight. After birth, all infants were weighed and then the true weight of infants was compared with the estimated weights. Data analysis was done with SPSS software (version 20) and by Kruskal–Wallis test, specificity and sensitivity formula, positive & negative predictive value. P<0.05 was considered statistically significant.
Results: There was no significant difference between Johnson & Dare methods with actual birth (P>0.05). The sensitivity of Johnson formula for estimation of fetal low birth weight and normal fetuses was 60% and for macrosomic fetuses was 71.43%. The sensitivity of Dare formula for estimation of fetal low birth weight and normal fetuses was 40% and for macrosomic fetuses was 85.71%. The area under the curve in the predictive model for two methods and in three weight groups of <2500 g (p=0.26), 2500-4000 g (p=0.26) and >4000 g (p=0.13) had no significant difference.
Conclusion:Johnson and Dare formula in estimation of fetal weight especially in macrosomic fetuses can be good replacement for costly methods such as sonography. Also, Dare method can be used more than before in estimation of fetal weight because it is easy, fast and accurate.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11796_858d4f0164dce3efec427659f4d12b9a.pdf
روش جانسون
روش دیر
وزن جنین
Birth weight
Dare formula
Johnson formula
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
51
63
10.22038/ijogi.2018.11797
11797
Original Article
تأثیر هشت هفته تمرینات توپی در آب و پیلاتس بر سلامت روان و برخی شاخصهای عملکرد عضلانی زنان مبتلا به MS
Comparing the effects of eight week ball exercises in water and Pilates on some muscle performance indices and mental health of Women with MS
آسیه سادات موسویان
asieh.mousavian@gmail.com
1
کارشناس ارشد فیزیولوژی ورزشی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان، خوزستان، ایران.
مقدمه: بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS)، بیماری مزمن تخریب میلین سیستم اعصاب مرکزی است که بهوسیله اختلال در انتقال در تکانههای عصبی مشخص میشود. با توجه به تأثیر تمرینات ورزشی متفاوت در کمک به کاهش نشانههای بیماری در بیماران MS، مطالعه حاضر با هدف مقایسه تأثیر دو نوع برنامه تمرینی تمرینات توپی در آب و پیلاتس بر روی سرعت و استقامت راه رفتن، میزان خستگی، تعادل و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به بیماری MS انجام شد. روشکار: این مطالعه کاربردی و نیمه تجربی در پاییز 1395 بر روی 31 نفر از زنان ساکن مشهد و مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس با EDSS 4-1 مراجعهکننده به انجمن MS شهر مشهد انجام شد. افراد در سه گروه تمرینات توپی در آب، پیلاتس و گروه کنترل قرار گرفتند. آزمودنیها 3 جلسه در هفته و به مدت 8 هفته به تمرین پرداختند. دادههای آزمون سرعت (آزمون 10 متر راه رفتن) و استقامت راه رفتن (آزمون دو دقیقه) و آزمون تعادلی برگ بهوسیله زمانسنج و بهوسیله پرسشنامه (شدت خستگی FFS)، میزان خستگی بیماران اندازهگیری شد و همچنین با استفاده از ضربانسنج، شدت برنامههای تمرینی پیلاتس و تمرینات توپی در آب (از 70-40% ضربان قلب بیشینه) مورد سنجش قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 18) و آزمونهای تحلیل واریانس چندراهه، تی همبسته و آزمون پیگیری توکی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد. یافتهها: سرعت راه رفتن در گروه تمرینات توپی در آب افزایش معنیداری یافت (001/0>p)، درحالیکه در گروه پیلاتس این افزایش معنیدار نبود (132/0=p). استقامت راه رفتن و تعادل در گروه تمرینات توپی در آب (008/0=p، 001/0=p) و گروه پیلاتس (009/0=p، 002/0=p) افزایش معنیداری یافت. خستگی در گروه تمرینات توپی در آب (004/0=p) و پیلاتس (019/0=p) کاهش معنیداری یافت. کیفیت زندگی بیماران نیز در دو گروه تمرینات توپی در آب (0001/0=p) و پیلاتس (001/0=p) افزایش معنیداری یافت، درحالیکه نسبت به تمام شاخصها بین دو گروه آزمودنی تفاوت معنیداری مشاهده نشد (05/0p≥). گروه کنترل نیز در هیچیک از شاخصهای اندازهگیری شده تغییری نشان ندادند. نتیجهگیری: تمرینات توپی در آب و تمرینات پیلاتس میتواند در کنار درمانهای دارویی موجب بهبود در شاخصهای تعادل، خستگی، سرعت و استقامت راه رفتن و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به MS شود و با افزایش هدفمند شدت و حجم فعالیت، توان جسمانی و سطح کیفیت زندگی بیماران افزایش پیدا کند.
Introduction: Multiple Sclerosis (MS) is a chronic disease of the demyelination of central nervous system which is characterized in the nerve by the disruption in the transmission. Considering to the effects of different exercises to help in decreasing the disease' symptoms in MS patients, this study was performed with aim to compare the effects of ball exercises in water and Pilates on the speed and endurance of walking, balance, fatigue and quality of life in women with MS.
Methods: This applied and semi-experimental study was performed on 31 MS women with EDSS£4 who were resident in Mashhad and had referred to MS institute of Mashhad in 2016. The subjects were placed in three groups of ball exercises, Pilates, and control. The participants exercised three times a week for 8 weeks. Speed test data (10m walk test), walking durability (2-minute test), and Equilibrium test (BBS) were measured by time-meter. Fatigue test (FFS) questionnaire was used to measure the fatigue of patients and also pulsometer was used to measure the intensity of Pilates training programs and ball exercises in water (from 40-70% of maximum heart rate). Data was analyzed by SPSS software (version 18) and multivariate analysis of variance analysis, dependent-t, and Tukey follow-up test. P< 0.05 was considered significant.
Results: Speed of walking was significantly increased in the group of ball exercises in water (P<0.001), while this increase was not significant in Pilates group (P=0.132). Endurance of walking and balance were significantly increased in the groups of ball exercises in water (P= 0.008, P-0.001) and Pilates (P= 0.009, P=0.002). Fatigue was significantly decreased in the groups of ball exercised in water (P= 0.004) and Pilates (P= 0.019). Quality of life was significantly increased in the groups of ball exercised in water (P= 0.000) and Pilates (P= 0.001). However, there was no significant difference between the two groups in all the indices. The control group didn’t show changes in any indices.
Conclusion: In terms of the measured indices, no changes have been observed in control group (P≥0.05). The information can be helpful and useful in designing the exercise programs for he patients with MS.
Conclusion: Ball exercises in water and Pilates exercises along with drug therapies can improve the balance indexes, fatigue, speed and endurance of walking and quality of life in patients with MS, and with a targeted increase in the intensity and volume of activity, physical capacity, and quality of life of patients will increase.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11797_3e5804bae481b2c5a28449c044c2357d.pdf
پیلاتس
تمرینات توپی در آب
سلامت روان
عملکرد عضلانی
MS
Ball exercises in water
Mental health
Muscular function
MS
Pilates
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
64
71
10.22038/ijogi.2018.11798
11798
Original Article
رابطه بین سواد سلامت مراقبین و رفتار زنان مبتلا به MS
The relationship between caregivers' health literacy and the behavior of women with Multiple Sclerosis
یاسمن جعفری
jafariy941@mums.ac.ir
1
دکتر محمد واحدیان شاهرودی
2
دکتر هادی طهرانی
3
دکتر حبیبالله اسماعیلی
4
مهدی حارثآبادی
5
دکتر محمد شریعتی
6
دانشجوی کارشناسی ارشد آموزش بهداشت و ارتقای سلامت، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دانشیار گروه آموزش بهداشت و ارتقای سلامت، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه آموزش بهداشت و ارتقای سلامت، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استاد گروه آمار زیستی و اپیدمیولوژی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
کارشناس ارشد پرستاری، گروه پرستاری بهداشت جامعه، دانشکده پرستاری، دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی، بجنورد، ایران.
متخصص بیماریهای مغز و اعصاب، گروه نورولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: بیماران به واسطه افزایش نیازهای خودمراقبتی، مستلزم تغییراتی در رفتار هستند. همچنین مراقبین خانوادگی با توجه به نقش حساس آنها در زمینه توانبخشی بیماران با ناتوانی جسمی و روانی، قادرند بیماران را در بالا بردن تواناییهایشان یاری نمایند. مطالعه حاضر با هدف تعیین رابطه بین سواد سلامت مراقبین و رفتار بیماران مبتلا به MS انجام شد.
روشکار: این مطالعه توصیفی همبستگی در پاییز و زمستان سال 1395 بر روی 76 زن مبتلا به MS و 76 مراقب از هر بیمار در شهر بجنورد انجام گرفت. گردآوری دادههای مربوط به زنان مبتلا به MS با استفاده از پرسشنامههای اطلاعات فردی، سواد سلامت تافلا و سنجش رفتار بیماران انجام شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمونهای همبستگی پیرسون و اسپیرمن و رگرسیون انجام گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: در این مطالعه میانگین سطح سواد سلامت 95/13±26/64 بود، که 24 نفر (8/15%) دارای سواد سلامت کافی، 40 نفر (6/52%) سواد سلامت مرزی و 12 نفر (6/31%) سواد سلامت ناکافی داشتند و میانگین نمره رفتار نیز 89/5±67/23 بود. بر اساس نتایج آزمون همبستگی، بین سواد سلامت مراقبین و رفتار زنان مبتلا به MS ارتباط مثبت و معناداری وجود داشت (35/0=r، 001/0>p).
نتیجهگیری: سطح سواد سلامت اکثر مراقبین در حد مرزی و ناکافی است و هشداری برای مراقبین و ارائهدهندگان خدمات سلامت محسوب میشود، لذا لزوم توجه بیشتر به امر سواد سلامت در برنامههای ارتقاء سلامت الزامی است.
Introduction: Patients have to change their behavior due to increased self-care needs. Also, family caregivers due to their critical role in rehabilitation of patients with physical and mental disabilities, can help patients to improve their abilities. This study was performed with aim to determine the relationship between the caregivers' health literacy and the behavior of patients with Multiple Sclerosis.
Methods: This descriptive correlational study was performed on 76 women with MS and 76 caregivers in Bojnourd in 2016. Collection of data related to MS women were performed by using demographic information questionnaire, Test of Functional Health Literacy in Adults [TOFHLA] health literacy and patient behavior assessment. Data analysis was performed using SPSS software (version 16), and Pearson and spearman correlation and regression tests. P<0.05 was considered significant.
Results: In this study, the mean level of health literacy was 64.26 ± 13.95, that 24 cases (15.8%) had enough health literacy, 40 (52.6%) had borderline health literacy and 12 (31.6%) inadequate health literacy. The mean score of behavior was 23.67 ± 5.89. Correlation test showed a positive and significant relationship between caregivers' health literacy and the behavior of women with MS (P<0.001,r=0.35).
Conclusion: The level of caregivers' health literacy was borderline and inadequate that can be as a warning to health care providers, so it is necessary that more pay attention to health literacy in health promotion programs
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11798_e6e16fb26a4e4f9647866bdf4d6c55b4.pdf
سواد سلامت
مراقبین خانوادگی
مولتیپل اسکلروزیس
Family caregivers
Health Literacy
Multiple Sclerosis
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
72
80
10.22038/ijogi.2018.11799
11799
Original Article
بررسی تأثیر کپسول بابونه در تسکین علائم سندرم پیش از قاعدگی
Effect of Chamomile capsule on premenstrual syndrome symptoms relief
الهام نجفی ملاباشی
elhamnajafi94@yahoo.com
1
طاهره ضیایی
taherehziaie110@yahoo.com
2
دکتر زهرا بستانی خالصی
3
دکتر احسان کاظمنژاد لیلی
4
دکتر رضا بخردی
5
دانشجوی کارشناسی ارشد مامایی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی گیلان، رشت، ایران.
مربی گروه مامایی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی گیلان، رشت، ایران.
استادیار گروه مامایی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی گیلان، رشت، ایران.
دانشیار گروه آمار زیستی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی گیلان، رشت، ایران.
دکترای حرفهای پزشکی، گروه توسعه و هماهنگی متون علمی، مرکز تحقیقات گیاهان دارویی باریج، کاشان، ایران.
مقدمه: درصد قابل توجهی از زنان در سنین باروری برخی مشکلات خلقی و فیزیکی مرتبط با قاعدگی به نام سندرم پیش از قاعدگی را تجربه میکنند. علائم این سندرم میتواند بر جنبههای مختلف زندگی فرد تأثیر بگذارند. مطالعه حاضر با هدف بررسی تأثیر کپسول بابونه در تسکین علائم سندرم پیش از قاعدگی دانشجویان انجام شد.
روشکار: این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور در سال 1396 بر روی 118 نفر از دانشجویان ساکن خوابگاههای دانشگاه علوم پزشکی گیلان که مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی متوسط تا شدید بودند، انجام شد. افراد گروه بابونه، 250 میلیگرم پودر بابونه و افراد گروه دارونما، دارونما را 3 بار در روز از 7 روز قبل از قاعدگی تا شروع خونریزی قاعدگی و طی یک سیکل دریافت کردند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه غربالگری علائم سندرم پیش از قاعدگی (PSST) بود. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 23) و آزمونهای تی مستقل و تی زوجی انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: قبل از درمان دو گروه بابونه و دارونما از نظر شدت کلی علائم سندرم پیش از قاعدگی تفاوت معنیداری نداشتند (05/0<p). بعد از درمان میانگین امتیاز علائم جسمانی، روانی و علائم کلی در هر دو گروه کاهش معنیداری نشان داد (05/0p<)، ولی بابونه در تسکین علائم جسمانی، روانی و علائم کلی سندرم مؤثرتر از دارونما بود (05/0p<).
نتیجهگیری: مصرف گیاه بابونه به صورت مؤثر باعث کاهش شدت علائم جسمانی، روانی و شدت کلی علائم سندرم پیش از قاعدگی میشود.
Introduction: A significant percentage of women in reproductive age experience some menstrual- related mood and physical disorders called Premenstrual syndrome (PMS). The symptoms of this syndrome can affect the various aspects of person’s life. This study was performed with aim to evaluate the effect of Chamomile capsule on premenstrual syndrome symptoms relief in students.
Methods: This double blind randomized clinical trial study was conducted on 118 students residing in dormitories of Guilan University of Medical Sciences in 2017 who suffered from moderate to severe premenstrual syndrome. Chamomile group received 250 mg of Chamomile powder and the subjects in placebo group received placebo 3 times a day from 7 days before menstruation until menstrual bleeding started for one cycle. Data collection tool was Premenstrual Symptoms Screening Tool (PSST). Data was analyzed by SPSS software (version 23), and independent t and paired t-test. P<0.05 was considered significant.
Results: before treatment, two groups of Chamomile and placebo was not significantly different in the overall severity of premenstrual syndrome symptoms (p> 0.05). After treatment, mean score of physical, psychological and overall severity of premenstrual syndrome symptoms significantly decreased in both groups (p <0.05). However, Chamomile was more effective than placebo in relieving severity of physical, psychological and total symptoms of premenstrual syndrome (p <0. 05).
Conclusion: Using of Chamomile plant effectively reduces the severity of psychological, physical and total symptoms of premenstrual syndrome.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11799_d19e4a98514790f887a2fa0247781c0a.pdf
بابونه
دانشجویان
سندرم پیش از قاعدگی
Chamomile
Premenstrual Syndrome
Students
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
81
85
10.22038/ijogi.2018.11800
11800
Review Article
تأثیر ید درمانی در زنان مبتلا به سرطان افتراق یافته تیروئید بر بارداریهای آینده؛ مروری بر مطالعات انجام گرفته
The effect of iodine therapy on future pregnancies in women with differentiated thyroid cancer: a review article
دکتر عطیه محمدزاده وطنچی
1
دکتر نرجس آیتی
2
دکتر رامین صادقی
3
دکتر لیلا پورعلی
4
دکتر سیدرسول زکوی
5
عطیه زادهکفاش
6
استادیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه پزشکی هستهای، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دانشیار گروه پزشکی هستهای، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دانشیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استاد گروه پزشکی هستهای، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دانشجوی پزشکی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: ید درمانی، درمان استاندارد بیماران سرطان افتراق یافته تیروئید بعد از عمل جراحی میباشد. بررسی اثر این درمان در بارداریهای بعدی زنانیکه ید درمانی شدهاند، حائز اهمیت است. مطالعه مروری حاضر با هدف بررسی عوارض بارداری در بیمارانی که با تشخیص DTC تحت ید درمانی قرار گرفتهاند، انجام شد.
روشکار: در این مطالعه که به روش مروری تشریحی غیرسیستماتیک انجام شد، 3 پایگاه اطلاعات پزشکی شامل google scholar، pubmed و ISI مورد جستجو قرار گرفتند. برای جستجوی مقالات از کلید واژههای thyroid و (carcinoma یا cancer یا neoplasm) و (iodine یا 131 یا radioiodine) و (pregnan یا labor یا parity یا gravid) استفاده شد و مقالات با زبان انگلیسی و چاپ شده از سال 1950 مورد جستجو قرار گرفتند. مقالات مروری و معرفی مورد و مقطعی حذف و در نهایت 7 مقاله مورد بحث قرار گرفتند.
یافتهها:در بررسی 7 مطالعه حاصل از جستجو، مرگ داخل رحمی، زایمان زودرس، ناهنجاری مادرزادی جنینی، وزن پایین هنگام تولد و مرگ نوزادی در سال اول تولد در گروههای مورد مقایسه مشابه بود و تفاوتهای بهدست آمده در برخی مطالعات بین گروههای مورد مقایسه شامل افزایش میزان کلی سقط، افزایش سقط القایی و کاهش تولد نوزاد زنده بود.
نتیجهگیری: خطر عوارض بارداری در زنانیکه ید درمانی شدهاند، بیشتر نمیباشد. کاهش تولد زنده و افزایش سقط القایی مشاهده شده در برخی مطالعات میتواند ناشی از اثرات روانی و ذهنی ترس از عوارض بارداری پس از ید درمانی در بیمار، پزشک معالج و یا اطرافیان باشد.
Introduction: Iodine therapy after surgery is the gold standard treatment in patients with differentiated thyroid cancer. It is important to evaluate the effect of this treatment on future pregnancies of women who received iodine therapy. This review article was performed with aim to evaluate the pregnancy complications in patients who received iodine therapy with diagnosis of DTC.
Methods: In this nonsystematic explanatory review article, three medical databases including ISI Web of Knowledge, Pubmed and Google Scholar were searched for related articles with the keywords of: thyroid AND (carcinoma OR cancer OR neoplasm) AND (iodine OR 131 OR radioiodine) AND (pregnan* OR labor OR parity OR gravid*). The English articles which published from 1950 were searched. Review articles, case reports and cross-sectional studies were excluded. Finally 7 articles included in the review.
Results: Based on the 7 relevant studies, intrauterine fetal death, preterm labor, congenital malformation, low birth weight and neonatal death at first year of birth were similar in the studied groups. However, the differences between the studied groups in some studies were related to total number of abortions, induced abortions and lower incidence of live birth.
Conclusion: The risk of pregnancy complications is not higher in women who received iodine therapy. The lower incidence of live birth and higher incidence of induced abortion in some studies can be related to mental and psychological effect of fear of iodine therapy impact on pregnancy in patient, physician, or the people around her.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11800_dcbbd61239393f599fed2118e4743268.pdf
سرطان افتراق یافته تیروئید
سقط القایی
عوارض بارداری
کاهش وزن هنگام تولد
ید درمانی
Iodine therapy
Differentiated thyroid cancer
Pregnancy complication
Induced abortion
Low birth weight
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
86
96
10.22038/ijogi.2018.11801
11801
Review Article
تأثیر لوپوس اریتماتوی سیستمیک بر عملکرد جنسی زنان: یک مطالعه مرور سیستماتیک و متاآنالیز
The effect of systemic lupus erythematosus on women's sexual function: A systematic review and meta-analysis
ناهید ملکی ساقونی
1
دکتر حمید حیدریان میری
2
دکتر فاطمه زهرا کریمی
3
دکتر معصومه میرتیموری
4
دانشجوی دکترای بهداشت باروری، کمیته تحقیقات دانشجویی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استادیار گروه آمار و اپیدمیولوژی، مرکز تحقیقات مدیریت و تعیین کنندههای اجتماعی سلامت، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مرکز تحقیقات مراقبت پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران. استادیار گروه مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
دانشیار گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: لوپوس اریتماتوی سیستمیک یک بیماری التهابی، خودایمنی و مزمن، با درگیری چندارگانی و دورههای عود و بهبود است که عمدتاً زنان را متأثر میسازد. یکی از مهمترین چالشهای زنان به لوپوس، اثرات نامطلوب این بیماری بر عملکرد جنسی زنان است. مرور سیستماتیک و متاآنالیز حاضر با هدف بررسی تأثیر لوپوس بر عملکرد جنسی زنان انجام شد.
روشکار: در این مطالعه مرور سیستماتیک برای جستجوی مقالات فارسی و انگلیسی پایگاههای اطلاعاتی PubMed،Magiran ، Scopus، SID، Google scholar با استفاده از کلمات کلیدی انگلیسی Systemic Lupus Erythematosus، Sexual functioning، sexual activity، sexual disorder و کلمات کلیدی فارسی شامل: لوپوس اریتماتوی سیستمیک، عملکرد جنسی، اختلال جنسی، فعالیت جنسی با استفاده از عملگرهای بولین OR و AND در طی سالهای 2000 تا دسامبر 2017 جستجو شدند. تحلیل دادهها با نرمافزار STATA (نسخه 1/14) انجام شد. جهت بررسی ناهمگنی بین مطالعات از شاخص I2 و جهت ترکیب دادهها و انجام متاآنالیز از مدل اثرات تصادفی استفاده شد.
یافتهها: در مجموع 8 مقاله از 515 مطالعه مرتبط با تأثیر لوپوس بر عملکرد جنسی زنان استخراج گردید که از این تعداد 4 مطالعه وارد آنالیز کمی شد. یافتههای مطالعات وارد شده به متاآنالیز نشان داد که بر اساس مدل اثرات تصادفی لوپوس اریتماتوی سیستمیک باعث کاهش عملکرد جنسی زنان میشود (001/0=p؛ 25/2-10/1: CI 95%؛ 58/1=RR).
نتیجهگیری: با توجه به تأثیر منفی لوپوس بر عملکرد جنسی زنان، نتایج این مطالعه میتواند زمینهای برای طراحی و اجرای برنامههای مراقبت سلامت جنسی زنان مبتلا به لوپوس باشد تا منجر به ارتقاء سلامت جنسی این گروه از زنان گردد.
Introduction: Systemic lupus erythematosus (SLE) is an inflammatory, autoimmune, chronic disease with multi-organ involvement with a remitting and relapsing course that mainly affects women. One of the most important challenges for women affected by SLE is the adverse impacts of the disease on Sexual function. This systematic review and meta-analysis was conducted with am to investigate the effects of lupus on women's sexual function.
Methods: In this systematic review and meta-analysis study, both Persian and English articles were searched in databases of PubMed, Magiran, Scopus, SID, Google scholar using the keywords of "Systemic Lupus Erythematosus", "Sexual functioning", "sexual activity", "sexual disorder" and their Persian equivalents during 2000 up to December 2017. Data analysis was performed with STATA software (version 14.1). I2 test was used to assess the heterogeneitybetween studies and the random effects model was applied to pool data and perform meta-analysis.
Results: A total of 8 articles of 515 studies about the impact of lupus on women's sexual function were extracted, of which 4 studies were included in the quantitative analysis. The findings of included studies into meta-analysis showed that based on the random effects model, systemic lupus erythematosus decreased women's sexual function )RR= 1.58; 95% CI: 1.10-2.25; p=0.001).
Conclusion: Considering the negative impact of lupus on women's sexual function, findings of this study can be a basis for designing and implementation of sexual health programs for this group of women so that lead to promotion of their sexual health.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11801_4f37bf72c95da09919a983349c8c673e.pdf
زنان
عملکرد جنسی
لوپوس اریتماتوی سیستمیک
Sexual function
systemic lupus erythematosus
Women
per
Mashhad University of Medical Sciences
مجله زنان، مامایی و نازایی ایران
1680-2993
2008-2363
2018-09-23
21
7
97
100
10.22038/ijogi.2018.11802
11802
Review Article
گزارش یک مورد حاملگی مول هیداتیفرم در هفته 6 بارداری همراه با پرهاکلامپسی
Hydatidiform molar pregnancy presenting with preeclampsia in 6th weeks of pregnancy: a case report
دکتر لعیا شیرینزاده
1
دکتر زهره یوسفی
yousefiz@ mums.ac.ir
2
دکتر امیرحسین جعفریان
3
دکتر بهروز دواچی
4
دکتر لیلا موسوی سرشت
5
دکتر نوشین باباپور
6
دکتر انیس درویش
7
فلوشیپ انکولوژی ژنیکولوژی، گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استاد گروه زنان و مامایی، فلوشیپ انکولوژی ژنیکولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
استاد گروه زنان و مامایی، فلوشیپ انکولوژی ژنیکولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
دانشیار گروه رادیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران
رزیدنت فلوشیپ انکولوژی ژنیکولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
رزیدنت فلوشیپ انکولوژی ژنیکولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
رزیدنت گروه زنان و مامایی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مشهد، ایران.
مقدمه: پرهاکلامپسی، یکی از نشانههای نادر حاملگی مولار میباشد و بیشتر در حاملگیهای با حجم زیادی از بافتهای تروفوبلاست غیرطبیعی همراه است. پرهاکلامپسی با فشارخون و پروتئینوری همراه است و در موارد کمی در بیماران با حاملگی مولار رخ میدهد. با توجه به اینکه در اکثر موارد حاملگی مولار در سه ماهه اول بارداری با سونوگرافی تشخیص داده میشود، در همه بیماران مبتلا به پرهاکلامپسی در سه ماهه اول بارداری باید بیماری تروفوبلاست حاملگی مدنظر باشد. در این مطالعه یک مورد حاملگی مولار در هفته 6 بارداری همراه با پرهاکلامپسی گزارش میشود. معرفی بیمار: بیمار خانم 15 ساله پرایمی گراوید با 6 هفته تأخیر در عادت ماهیانه و افزایش تیتراژ β-HCG با تشخیص حاملگی مولار همراه فشارخون بالا، پروتئینوری و ادم اندام فوقانی به اورژانس زایشگاه دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 1395 ارجاع گردید که طی بررسیها، پرهاکلامپسی تأیید شد. بعد از کورتاژ، مول هیداتیفرم تشخیص داده شد. تشخیص پرهاکلامپسی در زمینه حاملگی مولار برای وی داده شد. بعد از ساکشن کورتاژ مول و تخلیه، فشارخون بیمار به حد طبیعی رسید و ادم و سایر علائم بیمار نیز بهتدریج بهبود پیدا کرد. نتیجهگیری: پرهاکلامپسی یکی از علائم نادر در حاملگی مولار میباشد و با توجه به اینکه در اغلب موارد حاملگی مولار در سه ماهه اول بارداری با سونوگرافی تشخیص داده میشود، توصیه میشود در همه بیماران که در اوایل حاملگی دچار علائم پرهاکلامپسی میشوند، تشخیص مول هیداتیفرم مدنظر باشد.
Introduction: preeclampsia is one of the rare symptoms of molar pregnancy and is more prevalent in pregnancies with large volumes of abnormal trophoblastic tissue. Preeclampsia is associated with hypertension and proteinuria and rarely occurs in patients with Hydatidiform mole. Since in most cases, molar pregnancy is diagnosed by sonography at first trimester of pregnancy, the possibility of gestational trophoblastic disease should be considered in all patients with preeclampsia in first trimester of pregnancy. The aim of this report is to introduce a case of hydatidiform molar pregnancy with preeclampsia in 6th weeks of pregnancy. Case report: A 15-year-old primigravid female with 6 weeks of menstrual retardation and diagnosis of molar pregnancy with increase of β-HCG titers, proteinuria and upper extremity edema was referred to emergency of maternity ward of an academic hospital, Mashhad University of Medical Sciences in 2017. Preeclampsia was confirmed. After curettage, hydatidiform mole was diagnosed. Preeclampsia associated with molar pregnancy was diagnosed. After mole curettage, blood pressure reached to normal and edema and other symptoms were gradually improved. Conclusion: Preeclampsia is one of the rare symptoms in molar pregnancy. Considering that in most cases molar pregnancy is diagnosed with ultrasound in the first trimester of pregnancy, it is recommended that hydatidiform mole should be considered in all patients with preeclampsia in early pregnancy.
https://ijogi.mums.ac.ir/article_11802_d0b67aed7fa0c0171d6693b4916a9844.pdf
پرهاکلامپسی
سه ماه اول حاملگی
مول هیداتیفرم
First trimester of pregnancy
Hydatidiform mole
Preeclampsia